دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

رقابت بر سر تصاحب مرد نیمه عریان شمشیر به دست

شاید نام اسکار در میان منتقدان فیلم و دوستداران جدی هنر هفتم، یادآور سینمای تجاری باشد و به هیج عنوان با “گلدن گلوب” یا “کن” قابل مقایسه نباشد، اما به هر روی به دلیل انتخاب های نیمه شایسته ای که هر از گاهی توسط این آکادمی صورت می گیرد، جایگاه به خصوصی برای خود حفظ کرده، که نمی توان به آن بی اعتنا بود. به بهانه مشخص شدن نامزدهای اسکار سال 2008، لیست فیلم ها را از لحاظ گذراندم و در کمال تعجب دریاففتم که حد اقل سیزده عنوان از آنها را در سینما دیده ام. آنچه در زیر می آید صرفا دیدگاه های یک سینما دوست می باشد و بس.

Charlie Wilson’s War

Philip Seymour Hoffman نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد شده. هرچند که به شخصه بازی تام هنکس را قابل قبول تر می دانم ولی تصور می کنم نقش متفاوت فیلیپ و دیالوگهای سریع او که حاکی از هوش یک مامور زبده CIA می باشد و همچنین بازی روانش در این فیلم که با با نقش های قبلی او هم کمی متفاوت بودند تاثیر بسزایی در انتخاب آکادمی داشته است.

Eastern Promises

Viggo Mortensen هم در نقش مامور undercover بازی بسیار قابل قبولی ارایه داده. ولی افت آخر فیلم و درست در جایی که نیکولای یا راننده در حالی ترقی در مافیای مخوف روسیه، موفق به جلب اطمینان دختر حامل دفترچه خاطرات می شود(دفترچه خاطراتی که اطلاعات زیادی درباره سازمان مافیایی که نیکولای برای آن کار می کند دارد)، به علت ناهمخونی با ریتم فیلم و شتاب زیاد که باورپذیری آن را کم می کند، ضربه زیادی به فیلم زده و شانس او را برای دریافت اسکار کمتر از فیلیپ خواهد کرد.Vigooچوب کارگردانی عجول را خواهد خورد!

The Bourne Ultimatum

نامزد دریافت 3 جایزه در بخش تدوین صدا، میکس صدا و تدوین فیلم شده است. جدا خدا را شکر که Matt Damon را نامزد هیچ جایره ای نکردند. اگر دی وی دی فیلم گیرتان آمد و سیستم سینمای خانوادگی ندارید از دیدن فیلم حذر کنید. چه آنکه من فیلم را هم در سینما و هم در خانه دیده ام و اختلاف از عرش تا فرش است. به خصوص اینکه صدا دالبی نباشد. از ما گفتن.


Juno

و اما کمدی مورد علاقه من. نامزد دریافت جایزه در 4 بخش شده است. طبق پیش بینی من نامزد بهترین بازیگر نقش اول زن و همچنین بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین فیلم نامه شده است. من جدا به قول این جماعت خارجی انگشتانم را ضربدری می کنم تا اگر جایزه بهترین فیلم از آن این فیلم نشد، حق Ellan Page بازیگر نقش Juno حداقل این وسط پایمال نشود.

Michal Clayton

متاسفانه به دلیل توصیه یکی از دوستان که این فیلم را کسل کننده توصیف کرد از دیدن این فیلم محروم ماندم. نامزد دریافت هفت جایزه شده. در مجله Time هفته پیش در مورد این فیلم آمده بود که دلیل ساخته شدن یک چنین فیلم هایی شجاعت بازیگران توانایی مثل جرج کلونی است. کلونی گفت بود ” زمانی که متوجه شدم که نه تنها برای کیفیت بازی که همچنین در برابر خود فیلم هایی که در آنها بازی می کنم مسئول هستم، شروع به انتخاب فیلم هایی کردم که هیچ کس حاضر به ساختن آنها نبود”. خدا پدر جرج را بیامرزه که حد اقل از سر خودخواهی هنر را یک پله ارتقا می ده.

No Country for old men

نامزد دریافت 8 جایزه اسکار و فیلمی که به عقیده من شایستگی دریافت بهترین فیلم سال را داراست. فیلمی وسترن همراه با وسوسه پول و خشونت که ابدا قابل پیش بینی نیست. با تک تک افرادی که در فیلم کشته می شوند یا با شیر با خط نجات پیدا می کنن یا کشته می شوند، هم احساس می شوید. کاراکتر شخصیت منفی فیلم کاملا پرداخت شده است و ترس را با به هم ریختن ترشحات اسید معده و گرفتگی عضلات ران یا باسن(بسته به انتخاب شما) در تمام مدت فیلم، همراه تماشاگر می کند. نامزد دریافت بهترین بازیگر نقش دوم مرد برای Javier Bardem که به عقیده من جایزه هم از آن خود او خواهد شد. فیلم همچنین نامزد سینماتوگرافی، کارگردانی، تدوین فیلم، فیلم سال،تدوین صدا، میکس صدا و بهترین فیلمنامه اقتباسی شده است.

 

Persepolis

انیمیشن ساده و عمیق مرجان ستراپی هم نامزد بهترین انیمیشن سال شده است و با فیلم های Ratatouille و Surf’s Up برای تصاحب این عنوان رقابت خواهد کرد. هرچند اطمینان دارم که در این یک مورد، صد در صد سینمای تجاری غالب خواهد بود و Ratatouille جایزه بهترین انیمیشن را از آن خود خواهد کرد ولی مطمینا همه ما ایرانی ها از صمیم قلب آرزو داریم که برای یک بار هم که شده این افتخار نصیب یک ایرانی گردد. فیلم را در جشنواره فیلم تورنتو دیدم و حظ وافر بردم. دقیقا معکوس آن چیزی را تصویر می کند که غربی ها از ایران در اذهان خود دارند. قطعا این فیلم نقش بسزایی در ترمیم چهره مردم ایران در نظر جهانیان خواهد داشت. فیلم برگرفته از زندگی کارگردان است و ایران بعد از انقلاب را به زیبایی به تصویر می کشد. خواندن کتاب مصورش هم که فیلم نامه بر اساس آن است، گویا بسیار توصیه شده است.

Pirates of the Caribbean: At World’s End

مثل اکثر سه گانه های هالیوودی دچار افت قابل ملاحظه ای نسبت به دو قسمت قبلی خود بود. من که شخصا برای خوردن Nachos با Salsa و Cheese به همراه دیدن بازی جانی دپ به سینما رفتم ولی گویا فیلم نامزد دریافت اسکار جلوه های ویژه و گریم شده است. که به احتمال زیاد جایزه گریم را از آن خود خواهد کرد. زنده باد Captain Jack Sparrow.

3:10 to Yuma

هر چند این فیلم را دو هفته پیش به همراه صرف Taco با Sour Creme و Salsa که از غذاهای مکزیکی محبوب آمریکای شمالی است دیدم و با فضای فیلم همخوانی زیادی داشت ولی تصور نمی کنم دیدنش با قرمه سبزی هم در پنج شنبه شبی در کنار دوستان خالی از لطف باشد. نامزد دریافت اسکار میکس صدا و بهترین موسیقی فیلم.

Transformers

حتی اگر تمام تفریحات دنیا را انجام داده اید و تا سر حد دیوانگی حوصله تان سر رفته است عاجزانه تقاضا می کنم که از دیدن این فیلم حذر کنید. فیلمی دربرگیرنده ویژگی های یک مزبله هالیوودی است که خاطره تلخش تا مدتها شما را آزار می دهد. نامزد دریافت اسکار تدوین صدا و میکس صدا و جلوه های ویژه. فیلمی که اگر هزینه ساختش، صرف تحقیقات واکسن ایدز شده بود قطعا خدمت بیشتری به بشریت قلمداد می شد.

Attonement

پیش قضاوت غلط یک خواهر بر اساس مشاهدات مقطعی و ناقصش، سلسله حوادثی را رقم می زند که شکل دهنده فیلم زیبا وعاشقانه “کفاره” است. دیدن این فیلم به تمام زوجهای شرعی وغیر شرعی اکیدا توصیه می شود تا قدر با هم بودن و عشق همدیگر را بدانند. نامزد دریافت هفت اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن – که البته مسلما از آن این دختر کم سن و سال نخواهد شد-، اسکار کارگردانی هنری، سینماتوگرافی؛ طراحی لباس، موسیقی فیلم، بهترین فیلم و همیچنین بهترین فیلم نامه اقتباسی شده است. از دیگر جذابیت های فیلم نیز می توان به Keira Knightley اشاره کرد که البته در این فیلم غیر از یک حرکت آکروباتیک در کتابخانه، تماشاگران را تا انتهای فیلم ناکام گذاشت.

Surf’s Up

انیمیشنی ضعیف که نه جذابیت Ratatouille را دارد و نه عمق پرسپولیس. اگر بچه کوچک دارید حرف دیگری است ولی اگر گمان می کنید که کوچکترین شانسی برای دریافت جایزه بهترین انیمیشن را دارد، بدانید که مدتهاست که یا انیمیشن خوب ندیده اید و یا اینکه کودک درون خودتان را با بی رحمی تمام، جایی در میانه راه زندگی کشته اید.

Ratatouile

ایکاش این انیمیشن را امسال نمی ساختند تا با دیدن مرجان، بالای سن اسکار بادی به غبغب می انداختیم و احساس غرور سر تا پایمان را فرا می گرفت. داستان موشی که نه تنها عاشق غذای عالی است که آشپز خوبی هم هست. بسیار خنده دار و خوش ساخت. نامزد پنج اسکار که به عقیده من بهترین انیمیشن را از آن خود خواهد کرد.

*این نوشته در ویژه نامه عید روزنامه اعتماد ملی به طبع رسیده است.

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

من Juno شانزده سال دارم

حسین خان پناهی بعد از چهار ماه کسب کمالات و تحصیلات در جزیره شاهزاده ادوارد علیه الرحمه، چندی پیش در پی بازگشتشان، با اقدام(به فتح الف) میمونشان خاک سرد تورنتو را گرمایی تازه بخشیدند. لختی در تورنتو و در هیاهوی شهری که صد البته آرامش و سکون جزیره را ندارد استراحت فرمودند و سال نو مسیحی را مثل هر مسلمان کانادایی دیگری جشن گرفتند.

شازده حسین که در روز 5 شنبه حوصله مبارکشان سر رفته بود و گویا گذاشتن ماتحتشان در آب سرد هم افاقه احوالات ناخوششان را نکرده بود، پیغامی به تلفن من فرستادند تا بعد از ارجاع بنده حقیر از بیگاری دادن به استکبار، سینمایی رفته، جیبهای هالیوود را پرپول و اوقات خوشی را سپری کنیم. با طیب خاطر پذیرفتم. به سینمایی نزدیکی خانه رفتیم و چون تمام فیلم های خوب اخیر را دیده بودیم، به پیشنهاد حسین Juno را انتخاب کردیم.

و اما در مورد فیلم. شخصیت 16 ساله داستان که به عقیده من و شازده، بسیار دوست داشتنی و جذاب هم هست، بذله گو و صمیمی است. با نامادری و پدرش زندگی می کند و در مسیر داستان هم دقیقا همان بر او اتفاق می افتد که بر ترانه 15 ساله می افتد. با این تفاوت که در نسخه هالیوودی جایگزین شوهر هوس باز ترانه، پسری 16 ساله است که دوست صمیمی Juno بوده و سکس ناخواسته هم به دلیل خواست دختر بوده است. مخلص کلام اینکه بعد از دو ماه و اندی دختر زیبای فیلم، پی به حاملگی خود می برد و تصمیم به نگه داشتن بچه می گیرد تا بعد از به دنیا آوردنش به یکی از خانواده هایی که به دنبال سرپرستی نوزاد تازه به دنیا آمده هستند بدهد.. در میان گذاشتن این موضوع با پدر و نامادری شاید سخت ترین کاری بود که juno باید انجام می داد که اتفاقا با حمایت آنها روبه رو می شود.

تردید دارم که صحبت از مطلق بودن اخلاق در کتاب دینی سال سوم بود یا دوم ولی به خاظر دارم که صحبت از این بود که در همه جای دنیا کار خوب و بد یکی قلمداد می شود. مسلما همگان تایید می کنند که اگر یک دختر ایرانی 16 ساله در یک خانواده معمولی ایرانی به پدر و مادرش بگوید که ” من حامله هستم” جواب پدر این نخواهد بود که “پدر کیه”! هنوز خود کشی دختری که در فیلم زندان زنان، باکرگیش توسط دو زن بد نام هم جنس باز از دست می رود و به خاطر تبعات آن اقدام به بریدن شاهرگش می کند در ذهنم مانده است. همچنین در مقام قیاس دوباره دو فیلم، ترانه به دلیل حامله بودن، به اجبار مدرسه را کنار گذاشت در حالی که Juno تا آخرین روزهای قبل از فارغ شدنش کما فی اسابق به مدرسه می رفت. چالش بزرگ پیش روی ترانه اثبات کردن پدر بودن پسر جوان هوس بازی بود که نبودن اسمش در شناسنامه بچه ترانه، پیش داوری های ویران کننده ای را برای او تا آخر عمر به دنبال داشت در حالی که دغدغه Juno تنها خانواده ای بود که قرار بود سرپرستی بچه را به عهده بگیرند.

چگونه ممکن است زمانی که هنجارهای مردمان کره خاکی با عوض شدن موقعیت جغرافیایشان دگرگون می شود، از مطلق بودن اخلاق سخن به میان آوریم. اگر سر کار هنگامی که مشغول کار هستم، مدیر مستقیمم به آفیسم بیاید و تمایل داشته باشد که با من صحبت کنم،به محض ورود او از جایم بلند نمی شوم و او را مهندس یا دکتر یا جناب خطاب نمی کنم. گفتن “پیتر” کفایت می کند. آیا در ایران کسی کلاس درسی را در دانشگاه به یاد می آورد که دانشجویان در آن مشغول گاز زدن به ساندویچ با نوشیدن قهوه باشند؟ کسی در ایران جرات باز کردن لپ تاپش را سر کلاس درس دارد؟ در باب اخلاق هم داستان همینگونه است. پرواضح است که در ایران مردی که عرق خور و هوس باز است را انسان خوبی نمی دانیم. در حالی که اکثر جوانها در ممالک غربی الکل زیاد مصرف می کنند و تا زمانی که رابطه جدی بتوانند داشته باشند با دختران زیادی خواهند بود. پوشیدگی و حجاب در دمای 35+ به هیچ وجه ارزش نیست، در حالی که در ایران یا عربستان یا بعضی دیگر از دول عربی اینگونه تصور نمی شود. زمانی که پوشیدن پوتین را از مصادیق تبرج می دانند، صحبت از شرت پوشیدن، سخن به گزاف است.

اما فارغ از گله های همیشگی من که بسان نق های یک بچه 5 ساله است، اینکه Juno بسیار دوست داشتنی است. گیرتان آمد در یک جمعه دل انگیز زمستانی در کانون گرم خانواده از دیدنش لذت ببرید. یکی از نامزدهای جدی اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن هم مشخص شد.

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

کار تیمی

هر دوشنبه راس ساعت 11، دوازده نفر اعضای تیم من در تورنتو و یکی دیگر از اعضا در آمریکا و با تلفن دور میزی جمع می شویم تا گزارش پیشرفت کارمان را بدهیم. تیم من به دلیل بزرگ بودنش از دو قسمت کاملا متفاوت تشکیل شده است. قسمت برنامه ریزی و دمو. که البته بنده در دسته دوم هستم. جلسه به محض آمدن مدیر تیم که معمولا ساعت 10:57 در سالن جلسه حضور پیدا می کند، رسمیت می یابد و بدون کوچکترین حرف غیر کاری از وینس که با تلفن به کنفرانس ملحق شده شروع می شود. از 60 دقیقه ای که در جلسه هستیم به سهولت 59:30 دقیقه آن مفید است و اعضا یکی یکی کارهایی که انجام داده اند را برای تیم تشریح می کنند و در صورت نیاز به کمک از همفکری اعضای دیگر تیم بهره می گیرند که او را ایده باران می کنند. سر جلسه میوه یا شیرینی سرو نمی شود ولی اگر کسی از مسافرت کاری برگشته باشد یا در تعطیلات بوده و به دهاتش سر زده باشد از ماکولات آن سرزمین، چیزی می آورد که سر جلسه دست به دست می چرخد.

تیم مثل یک خانواده بزرگ همدیگر را برای جلو رفتن کمک می کنند. به عنوان مثال اگر کد من به بن بست خورده و تلاش من برای دیباگ کردنش بیشتر از 15 دقیقه طول بکشد به سرعت به کیوبیکال آرشیتکت یا Team Lead رفته و فارغ از اینکه مشغول چه کاری هستند وقتشان را به من می دهند. حتی یک بار این کمک به دلیل پیچیدگی، 5 ساعت طول کشید و آرشیتکت باهوش تیم هر از گاهی از من عذر می خواست تا جواب بعضی از ایمیلهای ضروریش را بدهد. در نهایت هم زمانی که کار تمام می شود به مدیرم می گوید که کمال این کار را انجام داده است و کمک 5 ساعته خودش را به کلی فراموش می کند. ارزش به این است که پروژه جلو برود و فردیت در بستر کار تیمی مطرح می شود.

همه همدیگر را به اسم کوچک صدا می زنند و Manager از جایگاه ویژه ای به تعیبر خاور میانه ای آن برخوردار نیست. کارش هماهنگی میان تیم است ولی خود نیز عضوی از تیم است. با مسایل متفاوتی درگیر است ولی دستیابی به او به آسانی رفتن به کیوبیکال او و گفتن جمله “Hey Peter, BLAH BLAH”. اگر وایس پرزیدنت را هم در حال گذر در راهرو ببینی واو تو را بشناسد می توان با او هم خوش و بشی کرد.

در یک مقایسه کلی با محیط کاری ایران چه دولتی و چه خصوصی

1. تمامی افراد مسیولیت مشخصی دارند که باید صد در صد برای آن پاسخگو باشند.

2. بلافاصله بعد از رسیدن به محل کار، همه مشغول کار می شوند.

3. افراد اکثرا راندمان کاری بسیار زیادی دارند.

4.در شرکتهای مختلف فرهنگ های کاری مختلفی حاکم است که اکثرا به سمت منعطف شدن برای راحتی کارمندان می باشد.

5. ساعت خاصی برای حضور در سر کار وجود ندارد.

6. بروکراسی اداری تا حد بسیار زیادی کم شده و کارها از درخواست عوض شدن باطری لپ تاپ تا پر کردن ساعت های کار و درخواست کتاب از کتابخوانه و … تنها با چند کلیک قابل دسترسی است.

7. در ای بی ام عوض کردن شغل به راحتی بعد از 18 ماه در شرایط عادی ممکن است. می توان از Development به Sales رفت یا از تورنتو به اشتوتگارت.

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

ترانه ناسروده

عشق یعنی نفس های به شماره افتاده. قفسه ی سینه ی تنگ شده. یعنی کوبیدن مداوم قلب به سینه، سینه ای که قلب را جواب کرده است.

عشق یعنی از دست رفتن زمان و مکان. شوری است که فزونی می گیرد. همان است که هر بار شدتش بیش می شود و زلالیش به سان شبنم صبحگاهی است، که بر لطافت گلبرگ می غلتد.

عشق لبخندی است که محو نمی شود. بوسه ای است داغ که طعمش می ماند. نوازشی است بر گونه های خیس. دست هایی است مهربان که به سویت دراز می شود. آغوش گرمی است که در آن آرامش میابی.

عشق ترانه ای است که ناسروده ماند.

[audio:http://www.kamaleddin.com/Persian/Audio/Love.mp3]

پ.ن. این نوشته صرفا یک متن ادبی است و به هیچ وجه بازگوکننده احوالات فعلی نویسنده نمی باشد.

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

ارزیابی شتابزده

از زمانی که وبلاگ نوشتن فارسی فراگیر شده حدود 5-6 سال می گذرد. هر چند بعضی افراد صرف پیشرو بودن در این امر خود را پدرخوانده یا هر عنوان خنده دار دیگری می دانند ولی به قول گل آقا “بر همه واضح و مبرهن است” که نهایتا این پدیده به زودی فراگیر می شد مستقل از اینکه مثل کشور عفب افتاده مان یک نفر از این بابت به نان و نوا برسد یا خیر. مثل اینست که اولین نفری که دوربین عکاسی دیجیتال خریده و شروع به عکاسی کرده را پدرخوانده عکاسی دیجیتال بدانیم چون علاوه بر پیش تاز بودن در استفاده از این تکنولوژی، تلاش بسیار شایانی کرده برای روی آوردن دیگر عکاسان به عکاسی دیجیتال. کاری که قاعدتا زمان، انجام می داده و از همه جالب تر هم این باشد که شخص پیشرو، عکاس بسیار بسیار معمولی هم باشد. درجه مضحکی شهرت این آدم می تواند مثل این باشد که اولین کسی که بعد از استاندارد شدن یونی کد در اینترنت وبسایت فارسی طراحی کرد را پدر خوانده دیزاینرهای ایران بدانیم.

 اما دسته بندی وبلاگی من:در دیگاه کلی بلاگ ها به دو دسته تقسیم می شوند.

1.بلاگ هایی که ارزش خواندن دارند.
2. بلاگ هایی که ارزش خواندن ندارند.

شاید به راحتی بتوان اغلب وبلاگ های فارسی را در دسته دوم طبقه بندی کرد. کافی است سری به مثلا بلاگفا بزنید و لیستی از بلاگ های به روز شده را ببینید. اکثرا یا شعرهای عاشقانه بی سر و ته است یا مطالب سایت های دیگر که در کمال بی سلیقگی و بی حوصلگی کپی پیست شده اند. دسته دیگر از بلاگ های دسته دوم بلاگ های سیاسی هستند که از بین آنها؛ آن دسته که درخارج از کشور نگاشته می شوند، بعضا از بد و بیراه گفتن به اصلاح طلبان + اصول گرایان + ما بقی =ایران شهیر شده اند و از بودجه های مشهورخارجی هم تغذیه می کنند. بعضی بلاگ های دیگر هم اساسا در امر پاچه گیری از بلاگرهای دیگر شهرت دارند که باز هم در این دسته طبقه بندی می شوند. وبلاگ های دانلود موسیقی و نرم افزار و از این خزعبلات هم در این جرگه قرار می گیرند. بلاگ های اعتراض آمیز داخل ایران هم که اکثرا تکرار یکدیگر هستند. اصولا سایت بالاترین، نیاز به RSS را در درجه دوم قرار داده و دستچینی نسبتا خوب از مطالب روز و هفته و ماه را می توان به سهولت در آن دسترسی پیدا کرد.

اما وبلاگ هایی که در دسته اول قرار می گیرند اکثرا دفاتر یادداشت آنلاینی است که مطالبشان تالیفی و حاصل اندیشه صاحب بلاگ است. اعم از نگاه انتقادی علمی و متفاوت به مسایل روز تا خاطرات روزانه یا حتی فتوبلاگ که شمارشان بسیار بسیار زیاد است اما به نسبت دسته دوم در اقلیت هستند. مهم ترین تفاوت این وبلاگ ها از نظر بنده مولف بودن و داشتن حرف جدید و غیر تکراری است و از نشانه های خوب بودن آنها هم می توان به نکوبیدن سر به دیوار بعد از خواندشان اشاره کرد. نداشتن حالت تهوع و یا اسهال هم از علایم دیگر بعد از خواندن این دسته بلاگ هاست.

مرداد سال 84 بود که ویزای کانادی چسبیده شده در پاسپورت، من را به طور جدی تشویق به خواندن جدی بلاگ های دانشجویان ایرانی خارج از کشور به خصوص کانادایی کرده بود. با خط تلفن هندلی به اینترنت وصل می شدم و آرشیو چند ساله یک بلاگ را در تبهای مختلف فایرفاکس باز می کردم و مشغول خواندن می شدم. شاید در یک روز 12 ساعت فقط و فقط به صفحه مانیتور زل می زدم و تا قبل از آمدن به این کولر گازی خداوند یا همان کانادا، 6-7 مرتبه و با تجربه های مختلف در تورنتو و ونکوور و منترال زندگی کردم و با ابعاد مختلف زندگی دانشجویی و غیره و چالشهای آن در غرب آشنا شدم. شاید وبلاگ سیبیل طلا یکی از آموزنده ترین وبلاگ هایی بود که به دلیل صراحت و نترسی این دختر برای من و پسر عمه ام که هر دو مشغول امر خطیر بلاگ خوانی بودیم، خواندنی بود. وبلاگ جمع کثیری دیگر هم بود که مسلما حافظه من یارای به یاد آوردن همه آنها را ندارد.

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

Nerds and Geeks

صدای آزار دهنده ضبط شده زنی در فضا می پیچد که “Going Up”. بینگ و در آسانسور باز می شود. یک نفر سر به هوا، بی مهابا و قهوه به دست بیرون می آید و در یک لحظه هوشیارانه از قطره های قهوه گریزان از فنجانش، خودت را کنار می کشی تا لباس تازه از خشک کن درآمده ات، را نجات دهی. در 15 ثانیه ای که در آسانسور هستی بالغ بر 10 کلمه Geekی (خوره های کامپیوتر) می شنوی تا به طبقه 4 برسی. میانگین وزن افراد در آسانسور دست کم 90 کیلوگرم است. یک نفر با قدمهایی تند که به شدت غیرعادی و مضطرب کننده است، در حال عبور از راهروست. فارغ از اینکه 8 صبح است یا 10 شب، ریتم ناهمگون راه رفتنش استرسی وصف ناشدنی را با خود منتقل می کند. دیگری در حال حرف زدن یا راه رفتن، مدام دستانش را مشت می کند. وارد ساختمان D4 می شوی و شخصی خوش لباس به طرز تیکداری از نیمی از عضلات صورتش برای یک پلک زدن ساده استفاده می کند. به سمت آفیسم می پیچم و یک نفر مشغول نوشیدن کوکا در ساعت 9 صبح و نوشتن کد است. نگاهم را می دزدم، سرم را پایین می اندازم و راه را ادامه می دهم. چارچوب دری از جلوی چشمم ناخوداگاه رد می شود و سر که بلند می کنم در یکی از اتاق های میتینگ است که نیمه باز مانده و یک نفر مدام در حال حرف زدن است و همانطور کلیدهای لپتاپش زیر انگشتانش بالا و پایین می روند. خاطرم هست که ریتم کارش در ساعت 5 بعد از ظهر هم تغییر چندانی نخواهد کرد.

درهنگام قهوه تیمی که معمولا ساعت 10 صبح ابتیاع می شود iPhoneام را که شب قبلش موفق به نسب ترمینال بر روی آن شده ام را به هم تیمی هایم نشان می دهم. خاطر نشان می کنم که VPN و SSH هر دو نصب هستند و نصب کردن Apache va PHP را برایشان دمو می کنم. کیتمن، آرشیتکت زیرک تیم فیوز می پراند و قهوه را رها می کند تا به سرعت از آمریکا یکی سفارش دهد. متیوهیجان زده شده. جان شگفت زده دستورات یونیکس را برای تست اجرا می کند. برایان ساکت شده. پیتر به سرعت یک پروژه جدید طرح ریزی می کند و راجع به توجیهات مالی از بقیه مشورت می گیرد.

اینجا خوره آبادی به نام آی بی ام است.

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

احساسات خارجکی

با یکی از همکاران اسپانیایی نیکو سرشت چندی پیش Down Town تورنتو را زیر قدمهای با صلابتمان متر می کردیم و از آب و هوای نسبتا خوب این روزها بهره ای می بردیم. او از بارسلونا و مادرید می گفت و زندگی و دانشگاه و قص علی هذا. نوبت به من که می رسید دایما از کانادا می پرسید. هر از گاهی اشاره ای به وطن می کردم و هر دفعه با تعجب می پرسید که” مگر تو کانادایی نیستی؟” مدتی طول کشید که به این قضیه عادت کنند که من هنوز مهاجر هم محسوب نمی شوم چه برسد به شهروند!  البته عذرشان هم این بود که پس چرا من انگلیسی راتقریبا بدون لهجه صحبت می کنم که همیشه مجبور می شوم بروم سراغ داستان زندگی در نیویورک و الخ. شاید یک سالی باشد که دوستان جدیدی که پیدا می کنم تصور می کنند که در مورد مدت اقامتم حقیقت را نمی گویم و هر از گاهی باعث کدورت می شود. فلذا بر آن شدیم تا به مصلحت 2 سال را در شرایط خاص به 5 یا شاید هم 7 سال افزایش داده و دوستان را از فکرهای عجیب و غریب رها سازیم.

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

هالوین

 اینم هالوین به سبک و سیاق ایرونی در تورنتو. بازم بگید همه ایرونی ها غرب زده هستند!

_mg_۲۹۶۰۱.jpg 

 

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

تبلیغات

زندگی دکمه بازگشت ندارد.

در ایران: استفاده شده در تیزر تلویزیونی دیجیتال هندی کم سونی.

در کانادا: استفاده در پوستر تبلیغاتی کاندوم. 

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

جمع آوری اعانه به صورت باینری

این ماه در غول آبی، رویدادهای متعددی به جمع آوری اعانه اختصاص پیدا کرده است. از بازی کردن با فوتبال دستی، پلی استیشن سه، نینتندو وی(Wi)، خوردن سمبوسه، شیرینی جاتی، بازی والیبال، فوتبال و فروش  تی شرت و قص علی هذا. اما تی شرت جالبی را دیدم که تصور کردم آوردن نوشته اش در اینجا خالی از لطف نباشد و موجبات اندکی سرگرمی باشد. به خصوص در یکشنبه زیبایی مثل امشب.  آن اینکه:

در تمام دنیا فقط و فقط 10 نوع انسان وجود دارد. آنهایی که باینری می فهمند و آنهایی که باینری نمی فهمند.