دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

کار تیمی

هر دوشنبه راس ساعت 11، دوازده نفر اعضای تیم من در تورنتو و یکی دیگر از اعضا در آمریکا و با تلفن دور میزی جمع می شویم تا گزارش پیشرفت کارمان را بدهیم. تیم من به دلیل بزرگ بودنش از دو قسمت کاملا متفاوت تشکیل شده است. قسمت برنامه ریزی و دمو. که البته بنده در دسته دوم هستم. جلسه به محض آمدن مدیر تیم که معمولا ساعت 10:57 در سالن جلسه حضور پیدا می کند، رسمیت می یابد و بدون کوچکترین حرف غیر کاری از وینس که با تلفن به کنفرانس ملحق شده شروع می شود. از 60 دقیقه ای که در جلسه هستیم به سهولت 59:30 دقیقه آن مفید است و اعضا یکی یکی کارهایی که انجام داده اند را برای تیم تشریح می کنند و در صورت نیاز به کمک از همفکری اعضای دیگر تیم بهره می گیرند که او را ایده باران می کنند. سر جلسه میوه یا شیرینی سرو نمی شود ولی اگر کسی از مسافرت کاری برگشته باشد یا در تعطیلات بوده و به دهاتش سر زده باشد از ماکولات آن سرزمین، چیزی می آورد که سر جلسه دست به دست می چرخد.

تیم مثل یک خانواده بزرگ همدیگر را برای جلو رفتن کمک می کنند. به عنوان مثال اگر کد من به بن بست خورده و تلاش من برای دیباگ کردنش بیشتر از 15 دقیقه طول بکشد به سرعت به کیوبیکال آرشیتکت یا Team Lead رفته و فارغ از اینکه مشغول چه کاری هستند وقتشان را به من می دهند. حتی یک بار این کمک به دلیل پیچیدگی، 5 ساعت طول کشید و آرشیتکت باهوش تیم هر از گاهی از من عذر می خواست تا جواب بعضی از ایمیلهای ضروریش را بدهد. در نهایت هم زمانی که کار تمام می شود به مدیرم می گوید که کمال این کار را انجام داده است و کمک 5 ساعته خودش را به کلی فراموش می کند. ارزش به این است که پروژه جلو برود و فردیت در بستر کار تیمی مطرح می شود.

همه همدیگر را به اسم کوچک صدا می زنند و Manager از جایگاه ویژه ای به تعیبر خاور میانه ای آن برخوردار نیست. کارش هماهنگی میان تیم است ولی خود نیز عضوی از تیم است. با مسایل متفاوتی درگیر است ولی دستیابی به او به آسانی رفتن به کیوبیکال او و گفتن جمله “Hey Peter, BLAH BLAH”. اگر وایس پرزیدنت را هم در حال گذر در راهرو ببینی واو تو را بشناسد می توان با او هم خوش و بشی کرد.

در یک مقایسه کلی با محیط کاری ایران چه دولتی و چه خصوصی

1. تمامی افراد مسیولیت مشخصی دارند که باید صد در صد برای آن پاسخگو باشند.

2. بلافاصله بعد از رسیدن به محل کار، همه مشغول کار می شوند.

3. افراد اکثرا راندمان کاری بسیار زیادی دارند.

4.در شرکتهای مختلف فرهنگ های کاری مختلفی حاکم است که اکثرا به سمت منعطف شدن برای راحتی کارمندان می باشد.

5. ساعت خاصی برای حضور در سر کار وجود ندارد.

6. بروکراسی اداری تا حد بسیار زیادی کم شده و کارها از درخواست عوض شدن باطری لپ تاپ تا پر کردن ساعت های کار و درخواست کتاب از کتابخوانه و … تنها با چند کلیک قابل دسترسی است.

7. در ای بی ام عوض کردن شغل به راحتی بعد از 18 ماه در شرایط عادی ممکن است. می توان از Development به Sales رفت یا از تورنتو به اشتوتگارت.

12 دیدگاه دربارهٔ «کار تیمی»

سلام . خوب بود. مي تواني شيرين تر بنويسي .مقايسه ها عالي است اگر موارد بيشتر شود و مثالها نيز فراوانتر قطعا گيرايي مطلب و جذابيتش فزوني مي گيرد.خسته نباشي.

همینه که یه ذره فرق بین خاورمیانه و امریکای شمالی هست دیگه.
نمی دونم در ایران کار کرده ای یا نه، ولی اونجاهایی که من کار کردم اینجوری بود:
1- افراد با چیزی به اسم مسولیت کمترین آشنایی رو دارد و عموما انتظار نمیره که کسی برای چیزی پاسخگو باشه، که اگر باشه، داره لطف می کنه
2-بلافاصله بعد از رسیدن به محل کار چای صرف می شه، احوال همکاران با دقت بسیار زیاد مورد بررسی قرار می گیره و کوچکترین تغییر مورد مطالعه چندین ساعته قرار می گیره.
3- راندمان افراد با توجه مسولیت هایی که براشون تعریف نشده، به نظر من خوبه!!
4- مهترین چیز رسیدن به محل کار قبل از آخرین لحظه ایست که غیبت محسوب نمی شود و آماده شدن برای خروج دقیقا در لحظه ای که ساعت کاری تمام می شه. این آماده شدن حدودا یک ساعت قبل از خروج شروع می شه و حدود 10-15 دقیقه هم پشت دستگاه حضور و غیاب ادامه داره(البته همگی قبل از اتمام ساعت کار)
5- سر کار بودن معنی خاصی نداره!
6- وای خدای من، امان از دست فرم های ایزو، فقط مونده آبدارچی ها برای چای آوردن فرم ایزو بخوان!
7- شما می تونید به راحتی اخراج بشید، یا محل کارتون رو تغییر داده بشه، البته در شرایط خاص!

البته من محیط کاری ایران رو ترجیح …

نه امیر جان. بنده در بخش توسعه دمو هستم. بنده دمو را design and implement می کنم و مدیران فروش DB2 در آی بی ام آن را دمو می کنند. اگر بنده در بخش دمو کردن قصه برای مشتری های بودم ۴ برابر دستمزد فعلی از آی بی ام می گرفتم!!

سلام و خسته نباشید. اگر اجازه داشته باشم شما رو دوست عزیز خطاب کنم خیلی ممنون میشم.

توسط یکی از دوستان گاه نوشتتون رو پیدا کردم.
قلم قوی دارید، و سادگی بیانتون آدم رو مجذوب میکنه. اما احساس میکنم که مطالب رو با شتابزدگی می نویسید. جوری که این به خواننده هم منتقل میشه. یک جور سرعت. از همونهایی که در انجام کارتون هست.
عکس هاتون هم فوق العاده بود. امیدوارم هرجا که هستید خنده از دلتون نره.
در پناه امن عشق پایدار و عاشق بمانید.

ممنون از انتقادتون. کاملا با شاتبزدگیتون مواففم. سعی می کنم موقع نوشتن در نظر بگیرم. پاینده باشید.

سلام آقا کمال؛ واقعا از طرفی لذت می برم و از طرفی حالم به هم می خورد. حتما شما بهتر می دانی که چرا لذت می برم و چرا حالم به هم می خورد. امیدوارم کشور شیعیان مرتضی علی هم اینجوری بشه. واقعا که حیف نون بربری. یا علی مدد دوست خوب کانادا نشین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.