رضاي رضايي هم در رقابت با حسين پناهي- البته با دو روز تاخير – من را به ضيافت شامي در رستوران درويش-تقاطع يانگ و كالج- دعوت كرد. جاي دوستان خالي سلطاني زديم و گپ و گفتي داشتيم و جاي حسين را خالي كرديم كه دعوت را قبول نكرد. خداوند به نيكآهنگ كوثر بركات و صبر در پرچم كردن(یا به قول خودش دود دادن) خشتك خلق الناس دهد كه اولين بار ما را به اين رستوران دعوت كرد. البته بعد از مهمان شدن به فيلم King Kong. خاطرات با نيك آهنگم مجالي مي خواهد كه انشاالله بعد از امتحانات به آنها مي پردازم. رضا به عنوان كادو هم پيراهني را از Old Navy برايم خريده بود كه به دليل بزرگ بودن بيش از حد، قول عوض كردنش را داد ولي تا همين لحظه هنوز چيزي به دست من نرسيده است. نكته جالب توجه هم اينست كه هر دوي اين دوستان مثال نقضهايي هستند براي اصفهانيها! خلاصه اينكه تولدي شد كه خودمان هم انتظارش را نداشتيم. تشكرات ويژه از هر دو بزرگوار! شيرازيها كه البته هميشه دست و دلباز بودهاند و در تاريخ زياد برايشان نوشته اند!
دستهها
2 دیدگاه دربارهٔ «رضا رضايي»
خاطراتتان خيلي زيباست
سپاس گزار از لطفتون.