زمان: ساعت 2:55 بامداد روز جمعهمكان:آسانسور خوابگاهوضعيت: خستگي در حد مرگ از 12 ساعت كار مداوم روي تكليف Discrete Math و پاكنويس كردن و Submit كردن آن.افراد حاضر در آسانسور: من، حسين، دو پسر از طبقه 7 كه يكي از آنها بريتانيايي است.پسر بريتانيايي بعد از فشرده شدن دكمه طبقه 14 رو به من مي كند.- طبقه 14 هستي؟- بله. چطور مگه؟- تا حالا نديده بودمت. خيلي عجيبه.- ولي من دوست شما را ديده بودم قبلا. حالا چي اين عجيبه؟- اين نشان مي ده كه دخترهاي داغي(…) مي توانند در طبقه 14 باشند كه من تا اين موقع سال نديده باشم.
دستهها
10 دیدگاه دربارهٔ «دختران داغ»
سلام من عاشق ایمان هستم برای من دعا کنید به عشقم برسم
خاك تو سرتون. بي تربيتا. سارا هستم از اهواز- اميديه
این فرهنگ غنی ایرانی جدا جای تجدید نظر داره!
بسيار متاسفم براي شما جوان ايراني كه با اين كار آبروي هرچه مردايراني را برده اي فقط ميتوانم بگويم كه براي شما متاسفم ..و…..و……..؟
خیلی برای شما تاسف خوردم.
ميدوني چرا ايران پيشرفت نميكنه براي همينه با كار هاي بهتر ازاين كشور هاي ديگه را علاقمند به خود كنيم
آفرین منم موافقم
يعني چي؟ من هنوز تو كف مفهوم اين مطالب موندم.يكي به من حالي كنه.!!!!
نفهمیدم در مورد چی دارین صحبت میکنین !!!
نمی دونم چی بگم واقعا متاسفم