دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

دبیرستان علوی: قسمت یک

در دبیرستان علوی، که من فلک زده ی بخت برگشته سال های اول تا سوم دبیرستان را در آن به تحصیل اشتغال داشتم، شست و شوی مغزی با اندیشه و مرام حجتیه بسیار زیرکانه صورت می گرفت. اساس پذیرفتن خدا و دین را با ادله دوزاری عقلی اثبات می کردند و تمام احکام و معارف متناقض اسلامی را تا جایی که می توانستند عقلا رفع و رجوع  و توجیه می کردند. در این بین، اگر مسیله ای کاملا خلاف عقل بود، به اصلا خدا و پیغمبر و دین رجوعش می دادند. بدین معنی که چون عقل گواهی به وجود خدا و به تبع آن پیامبر می دهد، احکام و مسایلی که به ظاهر با عقل همخوانی ندارند، با واسطه، عقلی هستند. (به حدیث معروف “هر چه عقل بر آن حکم می دهد شرع هم بر آن حکم می دهد و هر چه شرع بر آن حکم می دهد عقل هم بر آن حکم می دهد” استناد می کردند)  در واقع اسلام و تشیع حجتیه ای را به گونه ای تعلیم می دادند که گویی مرحله به مرحله و تماما با عقل همخوانی کامل دارد. دبیرهای دینیمان عموما آدمهای بسیار با سوادی بودند که بعضا حتی دکترای الهیات هم داشتند و در دانشگاه تهران هم تدریس می کردند اما  تربیت شده و خادم تمام و کمال تعالیم انجمن حجتیه بودند. استدلال هایشان هم عموما به قدری دوزاری بود که گاهی با عقل بچه ی دبیرستانی هم نقایصشان مشخص می شد. به خاطر دارم که دکتر بنی هاشمی دبیر دینیمان پس از توضیح اثبات عصمت امامان شیعه بر اساس عقل در جواب اشکال من به یکی از مفروضات عقلیشان،  در برابر سی همکلاسیم خطاب به من گفت ” شما روح ناپاکی داری. به همین دلیل قبول این پیش فرض برایت دشوار است.” استدلالهای عقلی ایشان چنان قوی بودند که برای پذیرفتنشان احتیاج به پالایش روح داشت!  در لحظه ای که جمله اش منعقد شد در ذهنم این جمله را مزه مزه کردم که “پس شما به روح اعتقاد داری!” اما تنها کاری که در واقعیت از من برآمد این بود که همانطور که برخاسته بودم بشینم و به این فکر کنم که مردک نفهم چگونه از فاصله چند متری میزان آلایش روح من را اندازه گرفته. آن هم آلایش پدیده ای که قطعیت وجودش همان قدر تایید شدست که وجود بابا نوئل!

روزهای پنج شنبه هم خاطرم هست که کلاس اخلاق داشتیم و یک دانشمند قمی! به نام حجت اللاسلام فایق از قم صبح زود عازم تهران می شد تا افکار عقب مانده اش را با ما در کلاس اخلاق در میان بگذارد. اندر احوالات این موجود عجیب آورده اند که بعد از احراز رتبه عالی در کنکور، بین برق پلی تکنیک و حوزه علمیه قم، دومی را برگزیده بود! در یکی از این کلاس های نا میمون، آقای فایق در حال تعریف کردن خاطره ای بود از دوست قدیمیش. گویا در منزل دوستشان مهمان بوده و از خلال صحبت های رفیقش متوجه می شود که ایشان در حال تعلیم تار یا سه تار بوده است. در فاصله ای که این دوستش برای آوردن اسباب پذیرایی ایشان را تنها گذاشته بود، دانشمند قمی داستان ما فرصت را مغتنم شمرده، تار یا سه تار ایشان را در کمد شخصیش جستحو کرده  دسته تار یا سه تار را شکسته و سر جایش گذاشته. مهمان هم که برگشته به روی  نامیمون خودشان نیاورده. دشمنی با موسیقی و فرهنگ به قدری در اندیشه های حجتیه (یا حتی تشیع) بیداد می کرد که تجاوز به حریم خصوصی و حقوق دیگران) حق الناس( و پنهان کاری، با بیشرمی تمام به عنوان درس اخلاق برای ما بازگو شد. به خصوص اینکه در طول سال های تحصیل در علوی چه در دبیرستان و چه در راهنمایی، بارها در مذمت حق الناس (حقوق افراد) برای ما نطق های طولانی کرده بودند که “خدا از حق خودش می گذرد اما در مورد حق دیگران کاری نمی تواند بکند.” یک بار هم فایق در مورد حالت خوش بعد از شنیدن یک موسیقی خوب، نطقی طولانی کرد که این غنا ( یا موسیقی که یحتمل نوحه و ملال آورو افسرده کننده نباشد) باعث راه یافتن شیطان به روح آدم می شود و حالتی خوشی که به آدم دست می دهد، فی الواقع حالتی است شیطانی. اما دانش کافی نداشت و نمی دانست که آن حالت ناشی از آزاد سازی ماده شیمیایی به نام دوپمین در مغز است که ما در 15 سالگی با جنیفر لوپز میسرش می کردیم و علما و مراجع تقلید در قم با کشیدن تریاک.

انجمن حجتیه چند حدیث کلیدی را برای دانش آموزان بسیار تکرار می کرد. یک آنکه “از راه درست به دلیل کم بودن پیروانش نترسید.” که صد البته با توجه به تعالیم بسیار محبوب حجتیه! و غضب آقای خمینی در سال های اول انقلاب و انحلال رسمی این انجمن، لزوم تکرار زیاد این حدیث پر بدیهی است. و حدیث دیگر آنکه “از بین برنده لذات را یاد کنید” که مهمترین ضد حالی است که می شود به یک نوجوان پانزده – شانزده ساله زد. پدر عزیزم خود نمونه زنده کسی بود که نه تنها سعی می کرد از لحظه به لحظه ی زندگیش لذت ببرد بلکه ما را هم تشویق به آن می کرد. اصولا بابا نقش بسزایی داشت در خنثی کردن تعالیم عقب افتاده حجتیه. یادم هست که بعد از بازگویی افاضات فایق در مورد موسیقی و رسوخ روح شیطانی در آدم، با روحیه لطیفش گفت که خدا خود بهترین خالق موسیقی است. صدای شر شر آب، آواز پرندگان و … خود بهترین گواه بر این مدعا است. منم که کاست Back Street Boys را مدتی کناری انداخته بودم با خوشحالی واکمنم را در آغوش کشیدم تا کمی دوپمین آزاد شود و لذت ببرم.

برای جذب دانش آموزان به کلاس های “اعتقادات” که به صورت فوق العاده و بعد از ساعات رسمی مدرسه بر پا می شد، چند کلاس اجباری برای همه برگزار کردند تا افراد بالقوه شناسایی و جذب شوند و بعدها شست و شوی کامل به صورت سازمان یافته تری انجام شود.
تز حجتیه برای موسسه علوی،  تربیت افراد صالحی است که زمینه ساز ظهور منجی خواهند بود. موسسان اولیه علوی هم برای رسیدن به این امر، مدرسه ای تاسیس کرده و با تقویت پایه های علمی مدرسه با تکیه بر استخدام بهترین دبیران تهران، شروع به جذب فرزندان خانواد های متمول و متدین کردند. دانش آموزان بالقوه این موسسه، علاوه بر اثبات دینداری و تمول، می بایست امتحان ورودی این مدرسه که شامل تست معلومات علمی و تست هوش  می باشد را نیز با موفقیت طی کنند.

از دیگر نکات جالب دشمنی علنیشان با وهابیون و بهاییان و هچنین دشمنی مخفیشان با اهل تسنن است که در خلال سال های تحصیل برای من آشکار شد. به صورت رسمی هیچ گونه جهت گیری سیاسی ندارند و اصولا در یک انفعال سیاسی کامل به سر می برند. هرچند پر واضح است جماعتی که به ظهور منجی اعتقاد قوی دارند، حکومت جمهوری اسلامی را حتی لحظه ای بر حق نمی دانند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.