دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

تابستان خود را چگونه می گذرانید؟ قسمت دوم

روز شنبه مورخ 11 ژوِين سنه دو هزار و هفت میلادی

حوالی ساعت هفت و نيم از خوابی گوارا و آرام بخش بيدار شده و بعد از لحظه ای درنگ در حالی که دهان مبارکمان در حال شسته شدن با مسواک پر سر و صدا بود ، در ذهن خالی و بی دغدغه صبحگاهی تشويشی می افتد که لحظاتی بعد تبديل می شود به ياد آمدن اينکه يک ماه قبل برای Wonder Land و آن هم به صورت آنلاين بلیط رزرو کرده ام. تلاش بی ثمرم برای یافتن پرینت یک ماه قبل همانطور که انتظارش می رفت ناکام ماند و بدون اطلاع درست از زمان باز شدن این به اصطلاح شهر بازی و خطوط اتوبوس، دل به دریا زده و آیپاد گوش کنان و طربناک راهی ایستگاه اتوبوس شدم. راننده محترم مسیر را تا مقصد در نهایت حوصله توضیح داد و با یک بار سویچ کردن اتوبوس به سرزمین عجایب رسیدم.

بلیط پرینت شده در نهایت احترام بعد از دادن اسم و بدون چک کردن کارت شناسایی به من تحویل داده شد و آغازی شد بر دوازده ساعت شیطنت بزرگانه.

یکی از بزرگترین سولات بی پاسخ من در مورد مردمان این شهر همیشه این بود که کانادایی های بومی یا به عبارتی آن دسته ای که اوایل قرن بیستم به این کشور مهاجرت کرده اند برای تفریحات چه جایی را بیشتر از بقیه ترجیح میدهند. خیل عظیم هوری های کال و رسیده و پلاسیده سفید که در گرمای شدید آن روز به آرامی روال برنزه شدن را در پیش گرفته بودند بدون شک جواب سوال این نگارنده کنجکاو بود. چه بسیار که در صفهای انتطار بازی ها که در بعضی از رایدهای محبوب به بیش از یک ساعت هم می رسید باید عشق بازی دختر و پسر کناری را تحمل می کردی که با ولع تمام مشغول….(سانسور شد)
پرواضح است که بسیاری از خانواده ها هم با بچه های کوچکشان آمده بودند ولی شگفتا که هر جه بود سفید بود و از چینی و هندی و غیره خبری نبود.در حین انجام رولر کوسترها متوجه بانوان محجبه ای شدم که حجابشان تنها ستر عورتین بود و این یعنی نزدیک شدن به پارک آبی سرزمین عجایب که البته بنده …(سانسور)
حوالی ظهر بود که نستور همکار اسپانیایی عزیز که در حال حاضر در بارسلونها آماده مراسم گاوبازی هستند، تماس گرفتند و بقیه روز را با ایشان و دو تن دیگر از رفقایش بودم که از قضا یکی از آنان فارغ التحصیل واترلو بود و هم صحبت خوبی برای بقیه روز. جف که به تازگی مهندسی کامپیوترش را از واترلو گرفته بود در خلال حرفهایش به استخدام اپل از واترلو اشاره ای کرد که بسی حسرت به دلمان گذاشت. هر چند مصاحبه دیرهنگام مایکروسافت که بعد از عقد قرارداد من با IBM بود رویای ردموند را حد اقل تا دو سال دیگر به خاطره ها سپرد ولی کار کردن برای استیو جابز قطعا لذت دیگری خواهد داشت. یکی دیگر از نکات جالبی که از حرف های جف در ذهنم مانده است وجود کتابی است که تمامی سوالات معمول مصاحبه های مایکروسافت را دارد و تاکید می کرد که در واترلو هر کسی قبل از مصاحبه حتما یک بار این کتاب را با دقت مرور می کند که خود البته فرآیند مصاحبه را به طور جدی زیر سوال می برد. نستور از اسپانیا می گفت و مراسم گوجه و گاوبازی و اینکه اگر بارسلونا رفتیم حتما در جریانش بگذاریم و من هم گفتم اگر گذارمان افتاد حتما دق الباب خواهیم کرد به شرطی که ما را مجبور به کشیدن وید در مزرعه اش نکند که بسیار بر نکشیدن آن سفارش نشده است!. آنقدر از آسمان و زمین گفتیم تا شب شد و موقع رفتن و با اصرار من و به عنوان حسن ختام روز به قسمت بانجی جامپینگ رفتیم و در مقابل انکار دوستان از انجام پرش با متهم کردن به بزدلی همراهشان کردم. پرش هیجان انگیزی را انجام دادیم که البته فیلمش هم ثبت و ضبط شده. پرش به این صورت بود که سه نفر بعد از پوشیدن لباسی مخصوصو قرار گرفتن در حالت افقی، از طنابی آویزان شده و تا ارتفاعی بس هولناک توسط طناب فوق الذکر که به قسمت انتهایی لباس وصل شده بالا برده شدیم. من مسیولیت آزاد کردن طناب را در ارتفاع به عهده گرفته بودم و بعد از صدور اجازه از بلندگویی در ارتفاع، پرش انجام می گرفت. اجازه صادر شد و شمارش معکوس من در کمال نامردی از 5 آغاز و تا 4 بیشتر ادامه پیدا نکرد و سقوط آزاد با روانه شدن مقادیر قابل توجهی دشنام به زبان اسپانیای شروع شدو با دشنام هایی به زبان انگلیسی ادامه پیدا کرد.
توصیه ایمنی:. اگر تجربه سقوط آزاد را ندارید حتما قبل از انجام آن از خالی بودن مثانه و شکم خود اطمینان پیدا کنید چرا که بعد از سقوط حتما هر دو خالی خواهند بود.
شام را در پیتزا هات صرف کرده و راهی منزل شدیم. ساعت در هنگام خواب 2 بامداد را نشان می داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.