در كافي ترياي اصلي دانشگاه و درست ساعاتي پيش از امتحان Calculus به جان مرغ بيچاره ي تعبيه شده از حلال فروشي افتاده بوديم، كه دختراني زيبا رو با ظرفهايي پر از كيكهاي شكلاتي و دسرهاي ديگر به سمت ما سرازير شدند و البته هدف خيرشان صرفا جمع آوري اعانه بود. من و حسين هم چنان تشكري كرديم كه بدون چك و چانه و تبليغات جانبي ما را بي خيال شده و راهي ميز كناري شدند. حرفه اي هاي عزيز چنان با شوق و ذوقي دانشجويان قرباني رشته طراحي مد را – كه گويا جهت انجام كاري دور هم جمع شده بودند- را مخاطب قرار دادند و چنان احوال پرسي گرمي با آنها كردند كه قسمت عمدهاي از ظرفش پس از بازگشت خالي شده بود.
بار ديگر هم كه در كافي ترياي خوابگاه با حسين مشغول درس خواندن بوديم يكي از همين شاهدان(زيبارويان) با استفاده از هزار ترفند و ناز و عشوه و سخنراني در مدح طعم كيكهايش و … سعي در به دام انداختن ما داشت كه بنده خدا خودش خسته شد و با جوابهاي سرد من و حسين- كه متعلق به خطه دست و دلباز پرور اصفهان است – عطاي چانه زني را به لقايش بخشيد و با چهرهاي پرچين ما را ترك كرد.
نتيجه گيري اخلاقي اين كه هنگامي كه براي امور خير از شما پولي طلب مي شود بنا و سعيتان بر اين باشد كه به چهرهي خيّر عزيز نگاه نكنيد و فقط نيتتان را در نظر بگيريد كه در غير اين صورت خسر الدنيا و الآخره شدهايد…
دستهها