دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

بي خانمان

پريشب در پي سر رفتن حوصله ساعت 12:30 نيمه شب از خانه بيرون زدم. حميد آقا لپ تاپ ما را گرفته بودند و از ساعت 9 سخت مشغول كار بودند. هر مرتبه كه ميزان استفاده ايشان از لپ تاپ ما افزون بر 1 ساعت مي شد، حتما يك ويروسي، Spyware چيزي ما را مهمان مي كرد و بعدش هم تا يك ساعتي مشغول پاك سازي بوديم. از شانس خوب ما هم در آن شب شدت باد مي توانست آدم را از جا بكند. نيم ساعتي پياده روي كرديم و فروشگاه ها و مغازه هاي بسته را زيارتي كرديم و نزديك خانه بودم كه مردي جلو آمد و خيلي مودبانه گفت من ديويد هستم و دستش را دراز كرد و دست داد و ادامه داد كه اينطور كه بر مي آيد خيلي امشب عجيب به نظر مي آيم. گفتم چطور؟ گغت چون كه من آمدم بيرون سيگار بكشم و الان مستم و homeless هستم و زندگيم Fu..ed Up است و امشب هم خيلي قاطيم. خيلي خشنود شدم و ازشون خداحافظي كردم. سر وضع نسبتا مرتبي هم داشت. عينكم را با خودم نياورده بودم و چون آستيگمات هستم براي ديدن چيزهاي دور بايد چشمانم را كمي تنگ كنم و چند لحظه اي خيره شم. از بد ماجرا در هنگام ديدن اسم يكي از خيابان ها نگاه ما گويا با نگاه ديويد خان تلاقي كرده بود كه ايشان هم رفع شبهه كردند.. سه قدم جلوتر يكي ازم ساعت پرسيد . الحق سر و وضعش اگر از حراج هم خريده بود 400 دلاري مي ارزيد. گفتم 1:05. فرمودند كه نيم ساعت ديگه مثل سگ از سرما يخ مي زنم. منم پيشنهاد دادم كه تشريف ببرند منزل كه گفتند:Homeless هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.