دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

مشكل كامپيوتري

اين هم يك نوشته در پاسخ به نظر علي آقا كه نوشته بودند چرا از جماعت كانادايي نمي نويسي.دريروز وقتي از دانشگاه برگشتم پيغامي را روي بورد در اتاقم ديدم كه در خواست كمك بود براي يك مشكل كامپيوتري.امضا هم دختري به اسم Laura كه قبلا هم يك بار با توهم ويروسي شدن كامپيوترش نيمه‌هاي شب پاشنه در اتاق ما را كنده بود و در نهايت با توضيح اينكه مشكلي نيست و كامپيوترش سالمه راهيش كرده بوديم. اين بار گويا مشكل حاد بود كه بعد از آن برخورد غير دوستانه‌اي كه با ايشان داشتم باز سراغم آمده بود. زنگي به تلفنش زدم و چون جواب نداد بي خيال شدم و مشغول درس شدم. نيم ساعت نگذشته بود كه در حالي كه از هدفون من صداي حضرت آقاي شجريان پخش مي شد كه اين قافله عمر عجب مي گذرد و …. كه يك دفعه احساس كردم كه يك دستي روي شانه ام است و از جا پريدم. در اتاق گويا كامل بسته نبوده و خانم در نزده( شايد هم زده و من نشنيدم) وارد اتاق شده بودند. گويا بسيار مستاصل شده بودند و به عنوان آخرين راه چاره سراغ من را گرفته بودند. البته بعدا روشن شد كه رضا، خانم را به ما حواله كرده بودند. مخلص كلام اينكه به اتاق خانم رفتيم و جمعي از دوستان ايشان هم حضور داشتند. وبكمي تعبيه كرده بودند تا برادرشان در ژاپن بتوانند ايشان را ببينند ولي گويا آمده بودند گوشش را درست كنند چشم و دهن و دماغ و همه را يكي كرده بودند. تمام تجهيزات مربوط به صدا مشكل داشت و مورد دستكاري خيل عظيم دوستان نابغه ايشان قرار گرفته بود و همه تلاش ها بي حاصل. من هم بعد از صرف 40 دقيقه و درست كردن خرابكاري هاي دوستان و پيدا كردن مشكل و نصب درايورهاي جديد و … بالاخره مشكل را حل كردم و Laura و دوستانش كه حسابي هيجان زده بودند دايما از من تشكر مي كردند و ابراز احساسات مي كردند. بايد حد اقل 20 دلاري مي گرفتم ولي پيش خودم گفتم بازار يابي كه اين خانم در صورت نگرفتن پول مي تواند انجام دهد بيشتر از 20 دلار ارزش دارد و در مقابل اصرار ايشان پولي نگرفتم. امروز در راهروي دانشگاه يك نفر به من سلام كرد كه اصلا نمي شناختمش و گفت كه لورا گفته كه با كامپيوترش چه كردي و از اين حرفا. در خوابگاه هم عكس العمل هايي از اين دست ديديم. اميدواريم كسب و كار بي رونق ما به مدد رضا و لورا جان تازه‌اي بگيرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.