دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

یک جو انصاف

به عقیده راقم این سطور شرط درک چرایی رای دادن خاتمی در انتخابات نیاز مبرمی به پرسش دادن به سوال دیگری دارد. آن اینکه آیا برقرار کردن دموکراسی در ایران وارداتی خواهد (توسط دول غربی) بود یا محصول داخلی (اصلاح قانون اساسی). برای یافتن جواب این سوال هم نیم نگاهی به  دو سال گذشته می تواند راهگشا باشد.

نگاهی شتابزده به بازه زمانی چند ماه قبل از انتخابات 88 تا به امروز به خوبی شروع جنبش سبز را آشکار می کند. مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری 88. در این روزها نه حرفی از مجاهدین هست نه رضا پهلوی. نه برنامه پارازیت هنوز پا گرفته بود و نه امیدی جدی به تغییر در رژیم ایران بود. همه ی امیدها به موسوی و کروبی ختم می شد. نه حرفی از پادشاهی پارلمانی بود و نه تغییر رژیم در ایران. سید محمد خاتمی بعد از به صحنه آمدن موسوی کناره گیری کرد و همه جانبه از سرمایه اجتماعی و اعتبارش برای میرحسین مایه گذاشت. مردم سرخورده ایران که سال 84 نا امید از اصلاحات، انتخابات را جدی نگرفته بودند 4 سال بعد با شمار زیاد پای صندوقهای رای رفتند تا لمپنیزم و حقارت و کج اندیشی حاکم به کشور را حذف کنند. همه آمار و ارقام پیش از انتخابات نوید پیروزی میرحسین را می داد. مردم امیدوار به تغییر در چهارچوب قانون اساسی – که صد البته از تجربه دوران خاتمی نه انتظار اصلاح قانون اساسی را داشتند و نه عوض شدن خامنه ای – از دزیده شدن رایشان به خشم آمدند. رایی که نه به تغییر رژیم داده بودند و نه هیچ تغییر اساسی دیگری. میلیونی به خیابان ریختند و فریاد سکوت زدند. پلاکارد در دست گرفتند که رایشان کجاست. اما هزینه فریاد سکوت، باتوم و فشنگ بود.تجاوز بود و شکنجه. هزینه را مردم داخل ایران دادند. همانها که به موسوی رای دادند. آنها که به کروبی رای دادند. بازداشت شده ها مردم عادی بودند. بعضی از اعضا یا سران اصلاح طلبان بودند. برخی میان سال بودند. اما اکثرا جوان بودند. عده ایشان هنوز زندانند و در حال مبارزه. عده ای دیگر حکم گرفتند و حبس می گذرانند. بعضی دیگر بیرونند و مرتب با بازجویشان در ارتباط هستند و زیر فشار دایم یا با فارس مصاحبه می کنند یا از کرامات مقام ولایت می نویسند. خیلی ها آواره ترکیه و کردستان عراق شدند. ترک خانه و کاشانه کردند و هر کشوری که چراغ سبز نشان داد پناهنده شدند. مردمی عادی هم بودند که برای ایمیل زدن دستگیر شدند و زندان بودند و تا آخر عمرهیچ گاه گواهی عدم سو پیشینه نخواهند گرفت. بدین معنا که نصف فرصت های شغلی را در ایران از دست داده اند. جنبش سبز و آمال ها و امید ها را این مردمان رقم زدند. مردمانی که فریاد می زدند یا حسین میر حسین. هرچند میرحسین شیر پاک خورده بار سنگین مسئولیت رهبری را علی رغم تمایل مردم از بیم ریخته شدن بیشتر خون مردم بی گناه به عهده نگرفت اما تا ماهها فریاد میرحسین مردم شنیده می شد. مردمی که با بیانیه های میر حسین جان تازه ای می گرفتند و ده باره به خیابان می آمدند و صدباره سرکوب می شدند.

جنبش سبز با انتقاد از سکوت میرحسین به اعدام های سال 67 شروع نشد. اعتراضات ایرانیان نیویورک و پاریس و لندن و تورنتو نبود که امید به تغییر را در دل زنده می کرد. مردمی که در راهپیمایی سکوت شرکت کردند بعد از راهپیمایی در بار مرکز شهر آبجو نخوردند و مهمانی تولد آخر هفته را در حال نگه داشتن پلاکارد رای من کجاست برنامه ریزی نکردند. آنهایی که در ایران بیانیه موسوی را ایمیل زدند و دو خط بد و بیراه به احمدی نژاد در ایمیل  اضافه کردند در ایران محکوم شدند و شلاق خوردند. وقتی  در بالاترین رای می دادند لیوان جانی واکر دستشان نبود و در حال برنامه ریزی اسکی تعطیلات مارچشان نبودند. نه از کنگره آمریکا پول می گرفتند و نه از فلان و بهمان بودجه ی NGO ی کذا و کذا.  نه تنها برای بد و بیراه گفتن به موسوی و کروبی و خاتمی حقوق نمی گرفتند که برای پخش بیانیه موسوی انفرادی کشیدند. ناروا شنیدند. از حقوق اولیه زندگی محروم شدند. صبح دوشنبه سرحال و غبراغ سرکار نرفتند. از سر کار به خاطر شرکت در تظاهرات اعتراضی اخراج شدند. وقتی با سربند سبز به خیابان رفتند باتوم بیدادگر، فرق سرشان را شکافت. اینگونه نبود که وقتی در لندن با دستبند سبز و سرخوش از لاگر انگلیسی به کنسرت نامجو بروند و رنگ سبز، برای صندلی کناری معتبرشان کند. برای فلان مطلبی که در فیسبوک به اشتراک گذاشته بودند ممنوع الخروج شدند. پاسپورتشان برای فلان تویت توسط برادران اطلاعاتی ضبط شد. برای بهمان مصاحبه بی نشانشان با بی بی سی کتک خوردند. مردمی که جنبش سبز را آفریدند زندگی را مثل خارج نشینان دوست دارند. خوب می دانند که اگر سکوت را بشکنند همان به سرشان خواهد آمد که بر سر بقیه آمده. سکوت آنان صدای نابخردان و فرصت طلبان را بلندتر کرده. صدای منتقدان یکسونگر دل خوش دور از فضای ایران. منتقدانی که در آزادترین جوامع دنیا گران ترین انتقادها و نارواها را به دیگران نسبت می دهند. سوال می کنند از کسانی که کوچکترین حرکت حساب نشده شان یعنی ساکت شدنشان برای همیشه. اگر محمد خاتمی هم یک صدم آزادی شما را داشت جوابتان را آنطور که شایسته بود می داد. جنبشی که با شور مردم داخل ایران و سرمایه اجتماعی خاتمی و با شجاعت موسوی و کروبی کلید خورد و سرآغاز فصل جدیدی در فضای سیاسی ایران شد از ساکت شدن همیشگی موسوی و کروبی سودی نبرده و نخواهد برد. اگر محمد خاتمی شستش خبر دار شده بود که با رای ندادن در مجلس به عضویت دایم سران فتنه در خواهد آمد و صدا و تحرکاتش برای همیشه خاموش خواهد شد، نباید ملامتش کرد. چرا که نه تنها رای دادن را تبلیغ نکرد که انتخابات را یکسال پیش از همه این قیل و قال ها تحریم کرد. اگر این اواخر سکوت کرد حتما از توطئه اقتدارگرایان مطلع بوده. اقتدارگرایان با حساب کردن روی ضعف تاریخی ما ایرانیان، محمد خاتمی را در بازی باخت باخت قرار دادند. اگر در انتخابات شرکت نمی کرد برای همیشه خاموشش می کردند و حالا که بدون سر و صدا و تبلیغات شرکت کرده با راه انداختن موج تبلیغاتی و سو استفاده از یاس ایرانیان به خصوص منتقدان خارج نشین که راحت و بی ابا و بی رحم نقد می کنند، سعی در حذف او دارند.

راستی مصدق را چه کسانی در احمد آباد خانه نشین کردند؟

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.