دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

شکستنی جات

هر كاري مي كنم كه تا اين حد با اين چيني‌ها بد نباشم خودشان نمي گذارند. 5 شنبه سر كلاس رياضي به طور متناوب صداي فين كردن شديدي مي آمد كه هر بار ما را چنان از جا مي پراند كه به اندازه –g شتاب مي گرفتيم( از زمين جدا مي شديم). عامل اين سر و صدا و كثافت كاري هم كسي نيست جز يك پسر چيني كه براي احتياط و آسايش خيالش يك رول دستمال توالت آورده بود و چنان فين مي كرد كه جدا نگران اين پسر مي شدم… هر چند كه روزهاي قبل هم سر كلاس ها هر از گاهي نويزي توليد مي كرد ولي 5 شنبه مثل آبشار نياگارا كه از تورنتو هم دور نيست آب ريزش بيني داشت. بعد از كلاس هم آزمايشگاه رياضي داشتم و باز هم TA چيني. من را براي سوال سوم صدا كرد و هر چند سوال آسان بود ولي هم توضيح مناسب دادم و هم سريع حل كردم. در انتها وقتي نمره ام را پرسيدم گفت 4 از 5 . پرسيدم براي چي كه جواب داد در ابتداي presentation تذكر دادم كه بلند صحبت كن و اين باعث از دست دادن نمره مي شود. اگر اسلام دستم را نبسته بود(كپي رايت مارمولك) حتما شكانده بودم اين چيني خرفت رو. بعد كه ديد خيلي رضايتي از نمره در چهره مباركم نیست بنا گذاشت به توضيح دادن كه 4 و 5 فرقي ندارد و در نهايت بعد از معدل گيري و فلان، نمره كامل مي گيري و از اين دست خزعبلات آن قدر بافت تا وقتي كه گفتم مشكلي نيست و به خودم گفتم از دفعه بعد يا داد مي زنم موقع توضیح دادن يا اينكه به قول دوستي از سياست انگليسي استفاده مي كنم و بناي دوستي با اين چيني خرفت را مي گذارم و حسابي بچه هاي كلاس را تحريك مي كنم تا بعدا زير آبش بخوره. اگه سواد هم داشت دل آدم نمي سوخت…
بعد از كلاس به همراه حسين به محل برگزاري يكي از نشست‌هاي مايكروسافت رفتيم كه ماه پيش ثبت نام كرده بوديم. معرفي امكانات جديد Window Vista، بحث Mobility در اين ويندوز و نشان دادن چند نمونه برپاسازي Exchange Server و گرفتن چند تا ايميل با PDA اهم مباحث مطرح شده بود. محل برگزاري هم سينما پارامونت. نكته ي جالب اين بود كه آقايي كه پرزنت مي كرد هم Tablet pc داشت، هم Smart Phone هم PDAو هم يك لپ تاپ كه در واقع جايگزين دسكتاپ بود و همه هم تا جايي كه من مي شناسم بهترين… به عنوان هديه هم فيلم Corpse Bride براي بعد از برنامه در نظر گرفته شده بود. بين دو برنامه هم با چس فيل و تقريبا يك گالون نوشابه و يا كاكائو از Professional هاي عزيز پذيرايي شد و البته كه من و حسين دوستم روزه بوديم و كاكائو را گذاشتيم براي افطار… فرم نظر سنجي را هم پر كرديم و راهي دانشگاه شدم تا در مهماني رييس دانشگاه كه به افتخار دانشجويان بين المللي بود حد اقل سري زده باشم و اساتيد محترم را زيارت نموده و ارتباطاتي برقرار كنيم كه به خاطر ميتينگ مذكور با يك ساعت تاخير حاضر شدم و با ورود من مجري محترمه آغاز برنامه رقص كشورهاي مختلف را اعلام كرد و طبق روال امروز كه هر چي شكستني و چيني است به تور ما مي خورد دختر چيني اي آمد و گفت كه وقتي موسيقي پخش مي شود من به هيچ وجهي نمي توانم جلوي خودم را بگيرم و الخ… تو دلم گفتم كه خدا دل خوش را به كسي مي ده كه شعور درستي نداره!! يا شايد هم به همين دليل دلش خوشه كه شعور نداره! برنامه با رقص هايي از برزيل و كارايبي ادامه پيدا كرد و در اين حين بساط پذيرايي دايما به روز مي شد و ما معذور از خوردن و آشاميدن و صد البته كه اگر روزه هم نبوديم قابل خوردند نبودند از بابت گوشت و الخ..حوالي افطار كه شد مجلس را ترك كرديم چون في الواقع از خستگي در حال موت بوديم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.