دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

Harry Potterism

صبح زود و در اتوبوس در حالی که هدفون آیپاد گیره شکسته ام از سوراخ تعبیه شده در کوله پشتیم با رقصی تاب دار و خودنمایی رنگ سفیدش در پس زمینه سیاه کوله، خودش را به گوشم رسانده بود و در حالت تصادفی(SHuffle) سعی در برقراری تعادل بین پینک فلوید، متالیکا، یو تو و جمعی دیگر از دوستان هنرمند داشت، از تورق Harvard Business Review و یاس حاصل از پیدا کردن مطلبی که از نظر گذشته نباشدَ، هری پاتر و Half-Blood prince را درآورده و غرق مطالعه شدم تا جایی که زمان و مکان از دست می روند و صدای راننده مرا از دنیای جادویی به واقعی آورده و با عذر خواهی از معطلی پیش آمده پیاده می شویم و بلافاصله راهی جیم می شوم و تا ساعتی وزنه ها را بالا و پایین برده و کاردیویی کرده و بعد از دوشی نشاط آور با روحیه ای بس نیک و اشتهایی زیاد، وسترن املت تعبیه شده از رویروی جیم را در 4طبقه بالاتر، در آفیس و در حال چک کردن ایمیل و نوشیدن موکایی لذت بخش راهی شکم گرسنه می کنیم. حوالی ظهر تیم تصمیم به صرف ناهار در MileStone می گیرد که استیک AAA (بخوانید تریپل ای) اش بسیار توصیه شده به خصوص اگر با Black peper باشد و نوشیدنی هم آب توت فرنگی باشد با لیموناد. بعد از برگشت از مراسم پر تشریفات ناهار تا حوالی ساعت 5 کار کرده و راهی Down Town می شوم تا هری پاتر را بر صفحه بزرگ IMax دیده و به فیض اکمل برسیم که گویا تمام سانسها بلا استثنا پیش خرید شده بودند و باید تا ساعت 10:45 دقیقه منتظر می شدم. بلیط را خریده و راهی Chapters می شوم که بهترین انتخاب است برای جایی راحت برای کتاب خریدن و خواندن و دیوار به دیوار پارامونت است که خود فضا را تا حد زیادی تحت تاثیر قرار می دهد. مکاچینویی از Starbucks تعبیه کرده و بر روی مبل های راحت لم می دهیم و با جریان سیال موسیقی، ادامه هری پاتر را از سر می گیرم. هر چند دو مجله و یک کتاب به نام Reading Lolita In Tehran را در ابتدای ورود خریده بودم ولی تب هری پاتر مرا تا صفحه 10 آن کتاب بیشتر همراهی نکرد و دیدن پوسترهای بزرگ کتاب بعدی که هفته بعد توزیع آن آغاز می گردد و تا به امروز سایت آمازون چندین میلیون سفارش بیش خرید آن را دریافت کرده، دور تا دور تریا زده بودند و اشتهای هری پاتری را تا سر حد ولع تحریک می کرد. روبروی من خانمی نشسته بود که با مک بوک سفیدش مشغول بود که بعد از تلاقی نگاه هایمان شناختمش و وسایل را برداشته و تا وقتی دوست پسرش با بوسه ای سر برسند و ایشان را به سینما ببرند بیست دقیقه ای گپ زدیم. Amber Mac که یکی از معروفترین روزنامه نگارهای تکنولوژی در تورنتو است و من مشتری پادکستهای WebNation and CommanN ایشان هستم، بسیار دوستانه بودند و جوری با من صحبت می کرد که انگار سالها من را می شناسد. از در و دیوار و آینده تکنولوژی و نوستالژی ها و غیره بسی گفتیم و شنیدیم و بسیار مسرور شدیم. بعد از عزیمت ایشان و ذوق زدگی حاصله، خواندن کتاب را ادامه دادیم تا آیپاد عزیز در اثر کار زیاد بیهوش شد و این اتفاق نا میمون مصادف شد با تماس برادر حسین که برای انجام مراسمی مذهبی من را تنها گذاشته بود که سر بزنگاه خفتشان کرده و بعد از خریدن ساندویچی از SubWay راهی سالن شدیم. هوای سالن به شدت سنگین بود و جای سوزن انداختن هم نبود. فیلم به نظر من از قبلیها بهتر بود ولی پارازیت های حسین چند وقت یک بار خنده ای را از ما می گرفت که البته در آن هوای گرفته نعمتی بود. جناب ایشان بسان بادبزن برقی در تمام مدت مشغول بادزدن خودشان بودند. بعد از بیرون آمدن از سالن با عذر خواهی کارکنان سینما و بلیط مجانی مواجه شدیم که به خاطر هوای سنگین سالن بود. راهی مترو شدیم و حسین به دلیل دیروقت بودن شب را پیش من سپری کرد.

6 دیدگاه دربارهٔ «Harry Potterism»

من اونورم داداش. داریم گرم می کنیم خودمون را برای بهشت اصلی. به هر حال تمرین می خواد ممکنه از خوشحالی سنگ کوب کنیم اگه دفعتا از جهنم این دنیا به بهشت اون دنیا بریم.

آقا اگه فایل های صدای کتابشو پیدا کردی لینک بده ما هم فیض ببریم. باشد که مثل سه جلد اول برات باقیات صالحات بشه;)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.