دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

پراکنده جات

چند روز پیش که روز کارگران زحمت کش کانادا بود رفتم کتاب فروشی Indigo که محملی است برای گرد هم آمدن هر آنچه روی کاغذ آمده و در قالب شی با ارزش به نام کتاب مجموع شده است. فی الواقع به قدری کتاب دیدم و خوشم آمد که نمی دانستم که ISBN کدام یکی را برای Download بردارم… کنار قفسه های بزرگ جاهایی برای نشستن تعبیه شده بود تا عزیزان خوره کتاب در کنار نوشیدن قهوه، کتابی خوانده و به فیض اکمل نایل شوند. این بندگان خدا که گاهاٌ کنج عزلتی بر روی زمین خدا اختیار کرده بودند گویا از دنیا بریده بودند و قصد رفتن به خانه نداشتند.(تریپ تلپ برداشته بودند) البته روز بعد که رفتم کتابخانه دانشگاه Indigo به خاطرات پیوسته بود. 10 طبقه کتابخانه و در هر طبقه جایی برای مطالعه که WIFI Enable است. در طبقه اول هم مقادیر معتنابهی کامپیوتر. سیستم گرفتن کتاب هم با OneCard انجام می شود. کتاب را می گذاری یک طرف و کارتت را می کشی و همین. برای تمدید هم از سایت دانشگاه. اصولا اینجا فقط غذا را نمی شود download کرد. از طریق سایت کتابخانه دانشگاه هم می توان به هر مجله ای به صورت free دستسی پیدا کرد که این واقعا من یکی را شگفت زده کرد. چون مجله تخصصی 10-15$ با بالا آب می خوره که این طوری می شود چند کلیک. من هم طبق معمول همیشه PC Mag را مرور کردم(این یکی تخصصی نیست البته) و کلم بد جوری خورد به سقف.( از خوشحالی بال در آوردم چون مجله تاریخش 2005/9/20 بود) برای گرفتن کتابی که در دانشگاه موجود نیست می شه از سیستم بین کتابخانه ای Ontario استفاده کرد که فی الواقع در انتاریو حتما هر عنوان کتابی که بخواهی هست. استاد Calculus که امروز با ایشان کلاس داشتم یه چیزی تو مایه های عتیقه است. کفش قرمز استک با شلوار سربازی!! و تی شرت عرق کرده و سی و خورده ای سال سن. این شفای خدا که ازش حرف می زنند به ضرس یقین به ایشون نرسیده. راستی دیروز ناهار مفتی بود و ما یک دلی از عزا در آوردیم. بچه های دیگه اگر هم می خواستن نمی توانستند زیاد بخورن چون صف هات داگ تو مایه های صف روز محشر بود و صف Veggie Dog که مزه گ..ش سگ رو هم از پا در می آره مثل صف بهشت خلوت بود و آقای محترمی که آنجا بود کم کم داشت ID MSN رو ازم می گرفت بس که من یک نفر رو دید. امروز خر بودن یک جماعتی از دانشجویان سفید و خیلی سفید و کم رنگ و بیرنگ که البته کم هم نیستند بر ما مکشوف شد. از 29 اوت تا 8 سپتامبر فرجه ای بود که برای گرفتن One Card داده بودند. در باب OC یا همان کارت ذکر شده همین بس که تمام کارهای دانشگاه با همین کارت انجام می شود. از گرفتن غذا، کتاب، کارت دانشجویی، کارت امتحان، استفاده از فتوکپی، پرینت، آزمایشگاه ها، Vending Machine و … کابرد دارد. فقط اگر کارکرد آفتابه رو هم داشت خیلی خوب بود. صفی که برای این کارت بسته بودند در روزهای اول تقریبا به درازی صف پشمک و چس فیلی بود که کنار هات داگ به صورت مجانی سرو می شود. 3 روز بعد که من رفتم به جای 3 ساعت معطلی و روی زمین نشستن و روی شانه دوست لم دادن و … مثل یک انسان متمدن کارتم را گرفتم. دوباره دیروز دیدم یک صف طولانی است برای گرفتن کارت ISIC که کارتی است برای تخفیف گرفتن از Air Canada و قطارهای بین شهری و تو همین مایه ها و مخصوص دانشجویان بین المللی. منم رفتم جلوی صف و سوال کردم که شما تا کی اینجا هستی. گفت در طول سال تحصیلی هر روزه از ساعت فلان تا فلان در اتاق فلان. چند تا دستمال کاغذی سریع از روی میزش بلند کردم تا کفای دور دهنم را پاک کنم. آخه دانشجویان عزیز هول چیز مفتی را دارند. اکثرا هم بابای بیچاره را تیغ عمیق می زنند ولی گویا همگی قصد سفر داشتند که این صف وصفش آنگونه رفت. منوی غذاهای دانشگاه هم به صورت هفتگی بر روی سایت قرار دارد. یک مشکل دیگه هم این است که برای دستشویی رفتن هم نمی توانی چیزی را Upload کنی و حتما باید بری در محل های از پیش تعیین شده که البته سرعتش کاملا بستگی به میزان زوری داره که می زنی…الان چون خانه دوست بابایی هستم زیاد نوشتم وگر نه از این خبرها نیست دیگه!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.