دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

بخت بلند

يك روزي پيش مي آيد كه حال و حوصله هيچ كاري را نداري. نه درست مي آيد، نه مطالعت مي آيد نه هيچي! بايد بزني بيرون تا سرت هوايي بخوره! بعد از کمی متر كردن خيابان يانگ و سر زدن به چند تا كتاب فروشي و يكم مال گردي احساس بهتري پيدا مي كني! لاقل در حد وبلاگ نوشتن حوصله پيدا مي كني. اما روز ديگر پيش مي آيد كه هزار تا كار داري. درست همان موقع است كه از بخت بلندت صد نفر به شام و سينما و ناهار و عصرانه و .. دعوت مي كنند! اونوقته كه مجبوري بعد از چند بار لعنت فرستادن به شانست، همه را بي خيال شي و مثل يك پسر خوب و مودب بشيني سر زندگيت!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.