دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

ادراکات شبانه

کلمات پتانسیل به فعل رسیده و نرسیده ی ایده ها و افکار آدمیانند. آدمیانی که در گذر تاریخ آمده اند و خواهند آمد.

برخی کلمات را اسیر جملات می کنند و به آن غل و زنجیر می زنند. متکلف می شوند و از تکلفشان رنج می دهند ذهن و جان را.
قلیلی دیگر احساسات و غلیانات روحیشان را با کلمات تلطیف داده و با چیره دستی به نظم در می آورند. لطافت و ظرافت کلمات این دسته گاهی محول الاحوال خراب ترین احوالات است. روح را طراوت می بخشند و جانی تازه در کالبد زندگی می دمند. خواجه حافظ شیراز و سهراب سپهری  به انضمام سعدی و مولانا  و الخ جزو این دسته اند.
عده ای دیگر کلمات را به افکارشان گره می زنند و در صفحه سفید کاغذ رها می کنند. کافی است سر رشته کلمات را بگیری تا همراه شوی. حاصلش گاهی اوقات کتابی می شود که تا به اتمام نرسیده بر زمین گذاشته نخواهد شد. یا پست بلاگی که دستت را می گیرد و با خود می برد. کافی است جمله اول را بخوانی. ناگهان صداهای اطرفت از بین می روند و همه چیز تاریک می شود. صفحه مانیتور برق می زند و کانون عالم می شود. عطش خواندن آنگاه سیراب می شود که به نقطه ی پایان می رسی. صداهای اطراف و نورها باز می گردند و تو خود را در دنیای واقعی می بینی.

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

برسد به دست نازنین پدر بهشتی

 سلام بابای عزیزتر از جانم

تهران برایت بزرگداشت گرفتند. باشکوه و بزرگ. از طایفه خرد و کلان آمده بودند. نمایشگاهی از عکسهای آلبومت برپا بود و فیلمی کوتاه برایت ساخته بودند. یکی از عکس هایت را هم به انضمام نوشته ای از خودت به مهمانان داده بودند تا حضورت را هر جا که دوست داشته باشند ببرند. روز، روز تو بود. عکس هایش را دیدم و اخبارش را خواندم. خانه هنرمندان هم گویا برای دوستدارانت کوچک بود چه آنکه شمار ایستاده ها کم نبودند.  سهام الدین هم ویژه نامه ای برایت دست و پا کرده بود. مطالب چاپ نشده ات را که خواندم آنقدر کیفور شدم که لحظه ای فراموش کردم و بی اختیار دستم به سمت تلفن دراز شد.

حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو
بازآید و از کلبه احزان به درآیی

سهام عزیز با کمک دوستانت مراسمی برپا کرده بودند که رضایت همه جانبه مادر را داشت. صدایش پشت تلفن آرام بود و دلنشین. زهرا دلنامه ای برایت خوانده بود که دوستانت را بی قرار کرده بود. سخنرانان هنوز بعد از گذشت یکسال حرفهایشان را با بغض و گریه زده بودند. گرچه یادآوری لحظات شیرین با تو بودن لبخند بر لبانمان می نشاند.

حافظ زغم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست

از جبر زمانه بیزارم. امروز تورنتو نبودم. گویی از این سرزمین یخی و بیروح هزاران کیلومتر دور بودم. تهران بودم. خانه هنرمندان.

هرگز حضور حاضر غایب شنیده ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است

خاطرت هست که پنج شنبه روزی در راه دبیرستان برای خودت مراسم ختم گرفته بودی در ماشین. قرآنش را خواندی. تشریفات عربی ابتدای منبر را به جا آوردی. مداحی کردی. همه به شوخی و خنده. شعر معروف  <ازکاسه شکسته نیاید برون صدا> را می خواندی و قاه قاه می خندیدی تا جایی که رسیدی به تشکر از مهمانان. از همه قدر دانی کردی ولی هنگامی که به خانواده رسیدی برای همه طلب صبر کردی تا رسیدی به من. گفتی که دکتر کمال الدین فرزند دیگر مرحوم در حال حاضر خارج از کشور هستند و متاسفانه در مجلس حضور ندارند. بعد رو به من کردی و گفتی: بابا جان برای ختم من لاقل پاشو بیا. که با دلخوری مراسم ختمت را به هم زدم و گفتم این حرفا چیه. نمی دانستی که این حرف بعدها ملامت زده ام خواهد کرد. که دلم را آتش خواهد زد. که ویرانم خواهد کرد. نبودم. روز واقعه در تهران نبودم. برای همراهی تا آرامگاه ابدیت نبودم. برای مراسم ختمت نبودم. برای سالگردت هم نبودم. جای سیلی جبر زمانه بر روی صورتم مانده.

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

دوستدار همیشگی
کمال الدین

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

هر چه محبوب پسندد زیباست

باور به ستوه آمد و شتاب لحظه های بی تو
دیده را، غرق تحیر کرد
نسترن پژمرد، لاله خم شد و بهار ناپدید…
حالا اما دوباره ماه، گونۀ آسمان شده است
مسافر همیشگی خاطرات تو

یک سال است که از او جدا افتاده ایم؛ از چشم و چراغ و مایه امید و صفای زندگی مان. 13 بهمن سال گذشته، به غایت سرد بود و گرمای خانه مان را ربود. اکنون یک سال است که بی او صبح را شب می کنیم اما می دانیم که پرنده مردنی نیست و سایۀ بال هایش تا ابد بر سرمان خواهد ماند.
زنده یاد احمد بورقانی که به صواب او را شاعر عرصۀ سیاست و حامی بزرگ مطبوعات نامیده اند از پارسایان بود؛ ردایی از عشق بر تن داشت و تا توانست بانگ آن برداشت، از پیالۀ محبت جرعه ها نوشید و نیوشاند.
باور داریم که او هرگز تمام نمی شود و مصداقی است از: “دو صد گفته چون نیم کردار نیست” اکنون می خواهیم بیشتر از او بگوییم و بشنویم و بیاموزیم و خاطراتش را سبز کنیم و نگاهش را دوره کنیم و برایش بگوییم که چقدر جای خالی اش “امروز ما” را تلخ کرده است.
پس پنج شنبه به وعده ما درود بگویید. از ساعت 15 الی 17 در خانه هنرمندان ایران واقع در خیابان کریم خان، خیابان ایران شهر گرد هم می آییم تا یادش را گرامی داریم و سلام خدای متعال بر او فرستیم. حضور همه دوستان و گرامیان را ارج می نهیم.

خانواده بورقانی

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

گسستن

[audio:http://www.benvesht.com/Unravel.mp3]

وقتی که نیستی
قلبم نا امن می شود.

آرام آرام  شکافته می شود
و شیطان، گلوله کاموایی قلبم را با پوزخند می رباید؛
گلوله کاموایی عشقمان را.

از همین روست که هنگامه بازگشتت، باید عاشقی را از سر گیریم.

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

انکار

طعم شیرین قهوه لاته وانیلی با هوای سرد در هم می آمیزند و شور این عشق بازی در لابه لای قدم های تند عابران شیک پوش، دلم را می لرزاند.  حایل های آبی و زشت ساخت و ساز میدان داندس، مدتی است به خاطرات پیوسته.  از کنار کتاب فروشی ایندیگو می گذرم. دردی مثل تیر از پیشانیم می گذرد. حسرت آرزوهای بر باد رفته بر دلم می نشیند. آرزوی خوردن یک قهوه با او پشت میز صندلی های چوبی.  دیدن چهره آرامش در حین مطالعه. بارها و بارها آمدن و آوردنش را در ذهنم تصویر کرده بودم همانطور که صدها بار رفتن و بغل کردنش را.ذهن و روحش را آسوده می خواستم اما نه اینگونه.

سه سالگی هم گذشت. در دو سالگیم نوشتی که که محکم باشم. که وصال نزدیک است. نمی دانستم که روزگاری خواهد آمد که گذشت زمان دورترش می کند. حرفها نزده خواهند ماند و آرزوها ناکام. زمان می گذرد و هنوز باور نکرده ام.  در این سه سال در ذهن و روحم زندگی کرده ای. توان کشتنت را ندارم. بارها تلاش کردم. بی ثمر بود. هر بار که افکار هجوم می آورند در همان موقعیت سوم فوریه قرار می گیرم. تلفن عمو رضا را که تلاشش برای خبررسانی بی حاصل می ماند را قطع می کنم و رو به میترا می کنم و می پرسم: شما می دونی حال بابای من… جمله ام منعقد نشده که بغضش ده باره می ترکد. همه دنیا خراب می شود. همه چیز سیاه می شود. مغز از کار می افتد.

من در مرحله انکار مانده ام.

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

کابوس های دردناک دوست داشتنی

بابا سرزنده و شاداب تر از همیشه دو زانو روی زمین نشسته و با بذله گویی شیرینش که حرکات دست آن را همراهی می کند، مرکز ثقل توجهات همگان شده. به یاد نمی آورم که چی می گوید و اینکه در چه جمعی هستیم ولی هر چه هست به قدری خوشمزه تعریف می کند که لحظه ای چشم از او بر نمی دارم. به خاطر ندارم که واقعه یا حادثه ای را اینگونه یافته باشم. گویی حواس پنجگانه در حال اغراق واقعیات با بزرگنمایی هزاران برابر باشند. تک تک کلمات را از قبل از اینکه از دهانش بیرون آیند، می دزدم و بر عمق جانم می نشانم. چنان روح را صیقل می دهند و مسرت انگیز هستند که جستجوی کوتاهی در ذهنم آن را بی سابقه می کند. غلیان هیجان و نشاط چنان سرتاسرم را دربرمی گیرد که تمنایی در اعماق وجودم شعله می کشد تا او را با تمام هستیم در آغوش بگیرم. لحظه ای نمی گذرد که طعم گس و تلخ واقعیت به طرز مهیبی رخ می نمایاند و آرزو به سان خیال پر می کشد. هجوم “احساس از دست دادن برای همیشه”، چنان دردی در اعماق وجودم ایجاد می کند که بدن به رعشه می افتد و بی اختیار سیلاب اشک را از چشمانم سرازیر می کند. به ناگه از خواب بلند می شوم. بالش از اشکهایم خیس شده. خستگی و دلتنگی و احساسات عجیبی که به قلم در نمی آیند برم مستولی شده. لحظاتی بعد دلم سبک تر می شود و دقایقی بعد با آرزوی دوباره دیدنش به خواب می روم.

کابوس های دردناکی که از فرط زنده بودن، تجدید دیدارشان را تمنا می کنم

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

در رثاي احمد بورقاني

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

مراسم بزرگداشت احمد بورقانی

به منظور بزرگداشت یاد احمد بورقانی جلسه ای در روز شنبه ٩ فوریه (ساعت ١٧-١٩) در دانشگاه تورنتو برگزار می شود.

نشانی:

BA 1200, Bahen Center, 40 St. George Street

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

رقابت بر سر تصاحب مرد نیمه عریان شمشیر به دست

شاید نام اسکار در میان منتقدان فیلم و دوستداران جدی هنر هفتم، یادآور سینمای تجاری باشد و به هیج عنوان با “گلدن گلوب” یا “کن” قابل مقایسه نباشد، اما به هر روی به دلیل انتخاب های نیمه شایسته ای که هر از گاهی توسط این آکادمی صورت می گیرد، جایگاه به خصوصی برای خود حفظ کرده، که نمی توان به آن بی اعتنا بود. به بهانه مشخص شدن نامزدهای اسکار سال 2008، لیست فیلم ها را از لحاظ گذراندم و در کمال تعجب دریاففتم که حد اقل سیزده عنوان از آنها را در سینما دیده ام. آنچه در زیر می آید صرفا دیدگاه های یک سینما دوست می باشد و بس.

Charlie Wilson’s War

Philip Seymour Hoffman نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد شده. هرچند که به شخصه بازی تام هنکس را قابل قبول تر می دانم ولی تصور می کنم نقش متفاوت فیلیپ و دیالوگهای سریع او که حاکی از هوش یک مامور زبده CIA می باشد و همچنین بازی روانش در این فیلم که با با نقش های قبلی او هم کمی متفاوت بودند تاثیر بسزایی در انتخاب آکادمی داشته است.

Eastern Promises

Viggo Mortensen هم در نقش مامور undercover بازی بسیار قابل قبولی ارایه داده. ولی افت آخر فیلم و درست در جایی که نیکولای یا راننده در حالی ترقی در مافیای مخوف روسیه، موفق به جلب اطمینان دختر حامل دفترچه خاطرات می شود(دفترچه خاطراتی که اطلاعات زیادی درباره سازمان مافیایی که نیکولای برای آن کار می کند دارد)، به علت ناهمخونی با ریتم فیلم و شتاب زیاد که باورپذیری آن را کم می کند، ضربه زیادی به فیلم زده و شانس او را برای دریافت اسکار کمتر از فیلیپ خواهد کرد.Vigooچوب کارگردانی عجول را خواهد خورد!

The Bourne Ultimatum

نامزد دریافت 3 جایزه در بخش تدوین صدا، میکس صدا و تدوین فیلم شده است. جدا خدا را شکر که Matt Damon را نامزد هیچ جایره ای نکردند. اگر دی وی دی فیلم گیرتان آمد و سیستم سینمای خانوادگی ندارید از دیدن فیلم حذر کنید. چه آنکه من فیلم را هم در سینما و هم در خانه دیده ام و اختلاف از عرش تا فرش است. به خصوص اینکه صدا دالبی نباشد. از ما گفتن.


Juno

و اما کمدی مورد علاقه من. نامزد دریافت جایزه در 4 بخش شده است. طبق پیش بینی من نامزد بهترین بازیگر نقش اول زن و همچنین بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین فیلم نامه شده است. من جدا به قول این جماعت خارجی انگشتانم را ضربدری می کنم تا اگر جایزه بهترین فیلم از آن این فیلم نشد، حق Ellan Page بازیگر نقش Juno حداقل این وسط پایمال نشود.

Michal Clayton

متاسفانه به دلیل توصیه یکی از دوستان که این فیلم را کسل کننده توصیف کرد از دیدن این فیلم محروم ماندم. نامزد دریافت هفت جایزه شده. در مجله Time هفته پیش در مورد این فیلم آمده بود که دلیل ساخته شدن یک چنین فیلم هایی شجاعت بازیگران توانایی مثل جرج کلونی است. کلونی گفت بود ” زمانی که متوجه شدم که نه تنها برای کیفیت بازی که همچنین در برابر خود فیلم هایی که در آنها بازی می کنم مسئول هستم، شروع به انتخاب فیلم هایی کردم که هیچ کس حاضر به ساختن آنها نبود”. خدا پدر جرج را بیامرزه که حد اقل از سر خودخواهی هنر را یک پله ارتقا می ده.

No Country for old men

نامزد دریافت 8 جایزه اسکار و فیلمی که به عقیده من شایستگی دریافت بهترین فیلم سال را داراست. فیلمی وسترن همراه با وسوسه پول و خشونت که ابدا قابل پیش بینی نیست. با تک تک افرادی که در فیلم کشته می شوند یا با شیر با خط نجات پیدا می کنن یا کشته می شوند، هم احساس می شوید. کاراکتر شخصیت منفی فیلم کاملا پرداخت شده است و ترس را با به هم ریختن ترشحات اسید معده و گرفتگی عضلات ران یا باسن(بسته به انتخاب شما) در تمام مدت فیلم، همراه تماشاگر می کند. نامزد دریافت بهترین بازیگر نقش دوم مرد برای Javier Bardem که به عقیده من جایزه هم از آن خود او خواهد شد. فیلم همچنین نامزد سینماتوگرافی، کارگردانی، تدوین فیلم، فیلم سال،تدوین صدا، میکس صدا و بهترین فیلمنامه اقتباسی شده است.

 

Persepolis

انیمیشن ساده و عمیق مرجان ستراپی هم نامزد بهترین انیمیشن سال شده است و با فیلم های Ratatouille و Surf’s Up برای تصاحب این عنوان رقابت خواهد کرد. هرچند اطمینان دارم که در این یک مورد، صد در صد سینمای تجاری غالب خواهد بود و Ratatouille جایزه بهترین انیمیشن را از آن خود خواهد کرد ولی مطمینا همه ما ایرانی ها از صمیم قلب آرزو داریم که برای یک بار هم که شده این افتخار نصیب یک ایرانی گردد. فیلم را در جشنواره فیلم تورنتو دیدم و حظ وافر بردم. دقیقا معکوس آن چیزی را تصویر می کند که غربی ها از ایران در اذهان خود دارند. قطعا این فیلم نقش بسزایی در ترمیم چهره مردم ایران در نظر جهانیان خواهد داشت. فیلم برگرفته از زندگی کارگردان است و ایران بعد از انقلاب را به زیبایی به تصویر می کشد. خواندن کتاب مصورش هم که فیلم نامه بر اساس آن است، گویا بسیار توصیه شده است.

Pirates of the Caribbean: At World’s End

مثل اکثر سه گانه های هالیوودی دچار افت قابل ملاحظه ای نسبت به دو قسمت قبلی خود بود. من که شخصا برای خوردن Nachos با Salsa و Cheese به همراه دیدن بازی جانی دپ به سینما رفتم ولی گویا فیلم نامزد دریافت اسکار جلوه های ویژه و گریم شده است. که به احتمال زیاد جایزه گریم را از آن خود خواهد کرد. زنده باد Captain Jack Sparrow.

3:10 to Yuma

هر چند این فیلم را دو هفته پیش به همراه صرف Taco با Sour Creme و Salsa که از غذاهای مکزیکی محبوب آمریکای شمالی است دیدم و با فضای فیلم همخوانی زیادی داشت ولی تصور نمی کنم دیدنش با قرمه سبزی هم در پنج شنبه شبی در کنار دوستان خالی از لطف باشد. نامزد دریافت اسکار میکس صدا و بهترین موسیقی فیلم.

Transformers

حتی اگر تمام تفریحات دنیا را انجام داده اید و تا سر حد دیوانگی حوصله تان سر رفته است عاجزانه تقاضا می کنم که از دیدن این فیلم حذر کنید. فیلمی دربرگیرنده ویژگی های یک مزبله هالیوودی است که خاطره تلخش تا مدتها شما را آزار می دهد. نامزد دریافت اسکار تدوین صدا و میکس صدا و جلوه های ویژه. فیلمی که اگر هزینه ساختش، صرف تحقیقات واکسن ایدز شده بود قطعا خدمت بیشتری به بشریت قلمداد می شد.

Attonement

پیش قضاوت غلط یک خواهر بر اساس مشاهدات مقطعی و ناقصش، سلسله حوادثی را رقم می زند که شکل دهنده فیلم زیبا وعاشقانه “کفاره” است. دیدن این فیلم به تمام زوجهای شرعی وغیر شرعی اکیدا توصیه می شود تا قدر با هم بودن و عشق همدیگر را بدانند. نامزد دریافت هفت اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن – که البته مسلما از آن این دختر کم سن و سال نخواهد شد-، اسکار کارگردانی هنری، سینماتوگرافی؛ طراحی لباس، موسیقی فیلم، بهترین فیلم و همیچنین بهترین فیلم نامه اقتباسی شده است. از دیگر جذابیت های فیلم نیز می توان به Keira Knightley اشاره کرد که البته در این فیلم غیر از یک حرکت آکروباتیک در کتابخانه، تماشاگران را تا انتهای فیلم ناکام گذاشت.

Surf’s Up

انیمیشنی ضعیف که نه جذابیت Ratatouille را دارد و نه عمق پرسپولیس. اگر بچه کوچک دارید حرف دیگری است ولی اگر گمان می کنید که کوچکترین شانسی برای دریافت جایزه بهترین انیمیشن را دارد، بدانید که مدتهاست که یا انیمیشن خوب ندیده اید و یا اینکه کودک درون خودتان را با بی رحمی تمام، جایی در میانه راه زندگی کشته اید.

Ratatouile

ایکاش این انیمیشن را امسال نمی ساختند تا با دیدن مرجان، بالای سن اسکار بادی به غبغب می انداختیم و احساس غرور سر تا پایمان را فرا می گرفت. داستان موشی که نه تنها عاشق غذای عالی است که آشپز خوبی هم هست. بسیار خنده دار و خوش ساخت. نامزد پنج اسکار که به عقیده من بهترین انیمیشن را از آن خود خواهد کرد.

*این نوشته در ویژه نامه عید روزنامه اعتماد ملی به طبع رسیده است.

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

من Juno شانزده سال دارم

حسین خان پناهی بعد از چهار ماه کسب کمالات و تحصیلات در جزیره شاهزاده ادوارد علیه الرحمه، چندی پیش در پی بازگشتشان، با اقدام(به فتح الف) میمونشان خاک سرد تورنتو را گرمایی تازه بخشیدند. لختی در تورنتو و در هیاهوی شهری که صد البته آرامش و سکون جزیره را ندارد استراحت فرمودند و سال نو مسیحی را مثل هر مسلمان کانادایی دیگری جشن گرفتند.

شازده حسین که در روز 5 شنبه حوصله مبارکشان سر رفته بود و گویا گذاشتن ماتحتشان در آب سرد هم افاقه احوالات ناخوششان را نکرده بود، پیغامی به تلفن من فرستادند تا بعد از ارجاع بنده حقیر از بیگاری دادن به استکبار، سینمایی رفته، جیبهای هالیوود را پرپول و اوقات خوشی را سپری کنیم. با طیب خاطر پذیرفتم. به سینمایی نزدیکی خانه رفتیم و چون تمام فیلم های خوب اخیر را دیده بودیم، به پیشنهاد حسین Juno را انتخاب کردیم.

و اما در مورد فیلم. شخصیت 16 ساله داستان که به عقیده من و شازده، بسیار دوست داشتنی و جذاب هم هست، بذله گو و صمیمی است. با نامادری و پدرش زندگی می کند و در مسیر داستان هم دقیقا همان بر او اتفاق می افتد که بر ترانه 15 ساله می افتد. با این تفاوت که در نسخه هالیوودی جایگزین شوهر هوس باز ترانه، پسری 16 ساله است که دوست صمیمی Juno بوده و سکس ناخواسته هم به دلیل خواست دختر بوده است. مخلص کلام اینکه بعد از دو ماه و اندی دختر زیبای فیلم، پی به حاملگی خود می برد و تصمیم به نگه داشتن بچه می گیرد تا بعد از به دنیا آوردنش به یکی از خانواده هایی که به دنبال سرپرستی نوزاد تازه به دنیا آمده هستند بدهد.. در میان گذاشتن این موضوع با پدر و نامادری شاید سخت ترین کاری بود که juno باید انجام می داد که اتفاقا با حمایت آنها روبه رو می شود.

تردید دارم که صحبت از مطلق بودن اخلاق در کتاب دینی سال سوم بود یا دوم ولی به خاظر دارم که صحبت از این بود که در همه جای دنیا کار خوب و بد یکی قلمداد می شود. مسلما همگان تایید می کنند که اگر یک دختر ایرانی 16 ساله در یک خانواده معمولی ایرانی به پدر و مادرش بگوید که ” من حامله هستم” جواب پدر این نخواهد بود که “پدر کیه”! هنوز خود کشی دختری که در فیلم زندان زنان، باکرگیش توسط دو زن بد نام هم جنس باز از دست می رود و به خاطر تبعات آن اقدام به بریدن شاهرگش می کند در ذهنم مانده است. همچنین در مقام قیاس دوباره دو فیلم، ترانه به دلیل حامله بودن، به اجبار مدرسه را کنار گذاشت در حالی که Juno تا آخرین روزهای قبل از فارغ شدنش کما فی اسابق به مدرسه می رفت. چالش بزرگ پیش روی ترانه اثبات کردن پدر بودن پسر جوان هوس بازی بود که نبودن اسمش در شناسنامه بچه ترانه، پیش داوری های ویران کننده ای را برای او تا آخر عمر به دنبال داشت در حالی که دغدغه Juno تنها خانواده ای بود که قرار بود سرپرستی بچه را به عهده بگیرند.

چگونه ممکن است زمانی که هنجارهای مردمان کره خاکی با عوض شدن موقعیت جغرافیایشان دگرگون می شود، از مطلق بودن اخلاق سخن به میان آوریم. اگر سر کار هنگامی که مشغول کار هستم، مدیر مستقیمم به آفیسم بیاید و تمایل داشته باشد که با من صحبت کنم،به محض ورود او از جایم بلند نمی شوم و او را مهندس یا دکتر یا جناب خطاب نمی کنم. گفتن “پیتر” کفایت می کند. آیا در ایران کسی کلاس درسی را در دانشگاه به یاد می آورد که دانشجویان در آن مشغول گاز زدن به ساندویچ با نوشیدن قهوه باشند؟ کسی در ایران جرات باز کردن لپ تاپش را سر کلاس درس دارد؟ در باب اخلاق هم داستان همینگونه است. پرواضح است که در ایران مردی که عرق خور و هوس باز است را انسان خوبی نمی دانیم. در حالی که اکثر جوانها در ممالک غربی الکل زیاد مصرف می کنند و تا زمانی که رابطه جدی بتوانند داشته باشند با دختران زیادی خواهند بود. پوشیدگی و حجاب در دمای 35+ به هیچ وجه ارزش نیست، در حالی که در ایران یا عربستان یا بعضی دیگر از دول عربی اینگونه تصور نمی شود. زمانی که پوشیدن پوتین را از مصادیق تبرج می دانند، صحبت از شرت پوشیدن، سخن به گزاف است.

اما فارغ از گله های همیشگی من که بسان نق های یک بچه 5 ساله است، اینکه Juno بسیار دوست داشتنی است. گیرتان آمد در یک جمعه دل انگیز زمستانی در کانون گرم خانواده از دیدنش لذت ببرید. یکی از نامزدهای جدی اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن هم مشخص شد.